من، در تو، ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را
من، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو، فاصله ها را
من، در تو ناممکنی ها را دوست می دارم
غوطه ور شدن در چشمانت
چون جنگلی غوطه‌ ور در نور
و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی، گوشت تنت را به دندان کشیدن
من، در تو، ناممکنی ها را دوست می دارم
اما، ناامیدی ها را
هرگز

اکولالیا | #ناظم_حکمت
ترجمه از #یاشار_یاغیش