حزبها میجگند
برای چاه نفت
منارهی زرین
برای درختانی که
برگهایشان صندلیست
من و تو صلح میکنیم
برای دریای عشق
آسمان پریدن
دشتهای خندیدن
حزبها توافق میکنند
برای دزدیدن نان
تقسیم خیانت
کشتن روزنامهنویس
ادامه شعر
حزبها میجگند
برای چاه نفت
منارهی زرین
برای درختانی که
برگهایشان صندلیست
من و تو صلح میکنیم
برای دریای عشق
آسمان پریدن
دشتهای خندیدن
حزبها توافق میکنند
برای دزدیدن نان
تقسیم خیانت
کشتن روزنامهنویس
ادامه شعر
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس میارزید
من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجرهای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگیام پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگیام میفهمید
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑