چیزی نگو پدر
کسی نپرسیده
سرچشمه زولا کجاست
یا آنسوی گردنه
چه برفی مانده؟
سیگارهای بهمنات را بکش
و بیحرف پیش
نگاهم کن
ادامه شعر
از پرستو
هیچ سراغ از بهار نگیر
چه بداند
وقتی دیگر
سرزمینی برای بازگشت ندارد!
اکولالیا | #فخرالدین_احمدی_سوادکوهی
نه کشوری دارم که به آن افتخار کنم
نه پرچمی تا برایش کشته شوم
فقط می دانم
نیم قرن
در شکم زن آواره ی خسته ای بودم
که هیچ کجا میهن او نشد
و من از اهالی هیچ جا هستم
و میلیونها انسان آواره می بینم
که رو به ناکجا آباد قدم می زنند
شاید این ها
خویشاوندان من اند!!
بگذار دیکتاتورها
بی سرزمین مان بدارند
من اما
حاضرم
بی کشور و بی پرچم
تنها
برای تمام انسان ها کشته شوم
ادامه شعر
یکی از بهترین سطرهای لورکا
این است:
“رنج،
همیشه رنج …”
زمانی که سوسکی را میکُشی
یا تیغ را برای اصلاح برمیداری
ادامه شعر
کرگدن پوستی از وحشت سرما دارد
کرگدن چشم به سرسختی فردا دارد!
می کشد طالع تنهایی خود را بر دوش
گرچه انگار تنی سخت شکیبا دارد
کرگدن بُهت زمان است که با اندوهش
روی پیشانی تبدار زمین جا دارد
توی یک دشت که از هر هیجانی خالی است
کرگدن، کوه تر از کوه، تماشا دارد!
کرگدن این من تنهاست که در چشمانش
بغض یک نسل فروریخته را می بارد…!
اکولالیا | #یدالله_گودرزی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑