از عشق قدیمی رها گشتهام
دیگر همهی زنها زیبایند
پیراهنم تازه است،
به حمام رفته ام وُ
صورتم را اصلاح کرده ام
صلح شده…
بهار آمده…
آفتاب طلوع کرده است.
ادامه شعر
از عشق قدیمی رها گشتهام
دیگر همهی زنها زیبایند
پیراهنم تازه است،
به حمام رفته ام وُ
صورتم را اصلاح کرده ام
صلح شده…
بهار آمده…
آفتاب طلوع کرده است.
ادامه شعر
در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن ، از آن درگذرند
نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند
ناخن هایت ، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می بوسیدم
ادامه شعر
بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
بگو و تردید نکن
که بعضی از عشق ها قابل تأخیر نیستند
اگر دوستم بداری تقویم را تغییر خواهم داد
فصل هایی را حذف نموده
یا فصل هایی را به آن اضافه خواهم کرد
و زمان گذشته را به پایان خواهم رساند
ادامه شعر
نمیدانند آنهایی که تنها نیستند
سکوت چگونه انسان را به هراس میاندازد
انسان چگونه با خودش حرف میزند
کسی که در حسرت یکدل است
چگونه به سمت آینهها میدود،
نمیدانند
اکولالیا | #اورهان_ولی
ترجمه از #مجتبی_نهانی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑