هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ

سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب

دوان بر پرده های برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبه ی بی روزن شب،
شب توفانی سرد زمستان


آواز سگها
-«زمین سرد است و برف آلوده و تر،
هوا تاریک و توفان خشمناک است؛
کشد – مانند گرگان – باد، زوزه،
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»

«کنار مطبخ ارباب، آنجا،
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن»

-«وز آن ته مانده های سفره خوردن»
-«و گر آن هم نباشد استخوانی»
-«چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی !»

-«ولی شلاق! این دیگر بلایی ست»
-«بلی، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید

گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان را و ما این-
محبت را غنیمت می شماریم…»

۲
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب

آواز گرگها
-«زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد – مانند سگها – باد، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است»

-«شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما»

-«نه ما را گوشه ی گرم کنامی
شکاف کوهساری، سر پناهی»
-«نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود بی تشویش، گاهی»

-«دو دشمن در کمین ماست، دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون : سرما درون : این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه»

-«و اینک سومین دشمن که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین بی رحم بی رحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت»

-«بنوش ای برف ! گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه ست
که این خون، خون فرزندان صحراست»

-«درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
دویم آسیمه سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد»

اکولالیا | #مهدی_اخوان_ثالث