استاشِک، رفیق دیرینه‌ام
از تمام زندان‌های دنیا
سوی تو آمده‌ام
در پروازی شاعرانه.
تاریکی، پروازم را منهدم می‌کند
سوی زمین می‌رانَدَش
و بر آن می‌کوبدش .
استاشِک، به آرامی  بلندش کن
چونان کالبدی که به پیاده رو پرتاب شده است.