تو اگر هنوز استانبولی
و من اشتباه نمی‌کنم
زیر بغل
کتابی قدیمی دارم
که برای ماهی گیران سیسیل و کارگران مارسی خواهم خواند

تو اگر هنوز استانبولی
و من هنوز گول نامردان گل به سینه را نمی‌خورم
باز هم گوش به فرمان توام

تنها و بی‌پول شوم
کیفم را هم گم کنم
و حتا پستچی هم
در خانه‌ام را نزد
اگر این سوت‌ها که به گوشم می‌رسد
صدای سوت توست
درهای این تنهایی را
که چون سیاره‌ای در مردمکانم می‌چرخند
شکسته و بیرون خواهم آمد

بارها نوشته ام
بارها وبارها
ما تو را می‌پرستیم استانبول
فراموش که نکرده‌ای؟
تو را می‌پرستیم
استانبول