خدایا ترحم کن بر تراموانشینانی که در مسیر طولانی خویش در رویای خانه و ماشین اند…
اما بر آنان نیز که سوار بر ماشین اند و پشت نهادن بر شهری انباشته از در خواب روندگان سینه سپر می کنند؛
بر خانواده های کوچک حاشیه نشین ترحم کن و بخصوص با جوانانی که یک شنبه ها مست می کنند…
بیشتر اما ترحم کن بر آن دو آقای شیکی که هنگام گذر بی آنکه بدانند نظریه نام گیوتین را کشف می کنند؛
بر جوانک های نورس بسیار ترحم کن، سه صلیب، شاعر، که خط ریش و رفیقه ی کوچکش را از آن خود می داند…
اما بیشتر ترحم کن بر هیکل نمای نیرومند بی باک که دمان و پاروزنان و شنا کنان راهش را تا مرگ می گشاید؛
بی حساب ترحم کن بر خنیانگران قهوه خانه ها وچای خانه ها این چیره دستان اندوه و تنهایی خویش…
اما بر آنان نیز ترحم کن که در جستجوی آرامش اند و ناگهان ترانه ای از توسکا بر آنان خراب می شود؛

از یاد مبر گدایانی که معتبر شده اند، آنان که خودکشی برایشان همچنان شیرین ترین راه رهایی ست…
و به راستی ترحم کن بی کران بر پرنده فروشان که در دوران کودکانه خویش اشک ها و ناهمدلی هاشان بر جا می ماند؛
بر فروشندگان پشت پیشخان هم ترحم کن، هر چند کمتر…
آنان که زنان مشتری خویش را دوست می دارند و شب به گردششان می برند که می داند به کجا؛
بر جمیع دلاکان و نیز بر آرایشگران ترحم کن، که به خاطر شغل شان زنانه می نمایند، اما خرسندند در نازو و نوازششان…
اما بر آنان که موهایشان را به دست سلمانی می دهند بیشتر ترحم کن پروردگارا چقدر معطلی چقدر رنج چقدر بی احترامی؛
ترحم کن بر کفاشان و کفش فروشان شبیه مریم مجدلیه تواب اند که همدلی می طلبد برای کفش ها…
اما بر آنانی نیز بیندیش که کفش نو می خرند، خدایا هیچ بدتر از کفش تنگ و تازه نیست؛
بر آدم های مفید چون دندان پزشکان ترحم کن آنان از فرط مفید بودن رنج می برند و زنده اند تا دیگران را رنج بدهند…
بر نسخه پیچ ها حتی بیش از این ها ترحم کن چون بسیاری از اینان پروردگارا دلشان می خواست دکتر باشند؛
بر مردان درگیر زندگی اجتماعی و به خصوص بر سیاست مداران ترحم کن به خاطر زبان شان نگاه درخشان شان و استواری حرکات شان…
اما بیشتر از آن به نوکرانشان، اقوامشان و نزدیکانشان ترحم کن، کاری کن که دست کم آنان سیاستمدار شوند؛
اما آن جا که به فصل مفصل زنان مربوط می شود بر زنان ترحم کن…
جانم را عقوبت کن اما بر زنان ترحم کن؛
روانم را در هم شکن اما بر زنان ترحم کن؛
تنم را بگندان، اما بر زنان ترحم کن؛
بر دختران زشت رویی ترحم کن که در سران دختران زیبا می زیند بر ایشان می پرند و می شویند…
اما بیشتر بر دختر زیبارویی ترحم کن که مردی مزاحم اوست، مردی که به هیچ مردی نمی خورد، خدایا به هیچ دردی؛
بر دختران پس کوچه ها ترحم کن، که در زندگیشان هیچ پناهی ندارند، الا پنجره مقدس تسلا…
آنان که در اتاق های حقیرشان خواب های شیرین می بینند نگاهی گمگشته و سینه های رگ کرده؛
رحمت آور بر زن هنگام نخستین همخوابگی، آن گاه که شادی نخستین خلقت زاده می شود…
و…
آنجا که سوگ فرشته به سرانجام می رسد وآنجا که مرگ زندگی را در انحلال می بیند؛
بر زن ترحم کن در لحظه ی زایش؛
آبی که در تشنج طغیان می کند؛
خاکی است که خشم غیثان می کند؛
ماهی است که هشیاری می زاید؛
بر زنان ترحم کن که بیوه شان می نامند، چون به گونه ای اسرار آمیز دوشیزگیشان باز گل می کند…
اما بر زنان شوهر دار هم ترحم کن که از خود می گذرند و خویش را محدود می کنند برای هیچ و بازهیچ؛
خدایا ترحم کن بر زنانی که ولگردشان می نامند…
شور بختند آنان شیره شان را می مکند و سترون اند و ارزان می فروشند چند ساعتی فراموشی را…
و مردان به پاس آن با چاقو می کشند شان و با آتش و با سم؛
خدایا ترحم کن بر دخترکان تازه عاشق، چرا که تن شان پر از راز است و قلب شان پر از شور…
نیک بخت از خانه می روند و همیشه شوربخت باز می گردند، و گمان دارند مستورند و به واقع عریان اند؛
خدایا ترحم کن بر جمیع زنان، هیچ کس دیگر این همه شایسته عشق و دوستی نیست، هیچ کس دیگر آرزومند این همه شعر و صداقت نیست، هیچ کس دیگر نیازمند این همه شادی و شادابی نیست…
خدایا ترحم بی کران بر آنان که چون آنان پاک اند، کودک اند، محزون اند و آنان اند که بر باد می روند گناه می کنند…
و تنها آنان عاطفه ی زندگی را در خود حمل می کنند…
خدایا برآنان ترحم کن زیرا از آنان یکی با من گفت به حاله خود و بر جوانی سودا زده اش دلسوزی می کند و دیگری تنها به تجربه ی عشق دلسوزش بر آشفت و در لذت عشق جسمانی فنا شد…
خدایا ترحم کن که زندگی به آنان عمیق تر و وحشتبارتر است و نشاط در آنان است و جهان در آنان است و جنون ساکن این جهان است…
خدایا ترحم کن بر زنان مقدس؛ کودکان پیر، آدمیان تحقیر شده…
پس رحیم باش با همه، چون همه شایسته ترحم اند؛
و از ترحمت اگر چیزی مانده است هنوز، پس بر من نیز ترحم کن.