چه دورم از خود
صدایت هم فراموشم شد
تا سپیده به انتظار صدایت گذشت
چنگ می‌زنم به ریسمانِ زمان
که بایستد شاید و
بازگرداند مرا به من
امشبم اما
پُر است از امیدو شایدها

به جز این چه انتظار
از این زندگی
جز انتظار صدایت
که با این شعر
سپیده دمید

از کتاب « بیهوده می‌بارد این باران »