اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "سینا کمال آبادی"

سیلویا پلات

من به تنهایی قدم می زنم

من به تنهایی قدم می زنم
و زیر پایم
خیابان های نیمه شب
جا خالی می کنند.
چشم که می بندم
میان هوس های من
این خانه های رویایی خاموش می شوند
و پیاز آسمانی ماه
بر بلندا ی سراشیبی ها
آویخته است.
من
خانه ها را منقبض می کنم
و درختان را می کاهم
دور که می شوم
قلاده نگاهم می افتد
به گردن آدم های عروسکی
که بی خبر از کم شدن
می خندند، می بوسند، مست می شوند
و با یک چشمک من خواهند مرد،
حتی حدس هم نمی زنند.

ادامه شعر

سیلویا پلات

آواز عاشقانه‌ی دختر دیوانه

برای شنیدن نسخه‌ی صوتی نیاز به فیلترشکن

چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم و همه چیز دوباره زاده می‌شود
(فکر می‌کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
ستارگان در جامه‌های سرخ و آبی والس می‌رقصند
و سیاهی مطلق به درون می‌تازد
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب می‌بردی
ماه‌زده برایم ترانه می‌خواندی و دیوانه‌وار مرا می‌بوسیدی
(فکر می‌کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
خدا از آسمان می‌افتد، آتش جهنم رنگ می‌بازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج می‌کنند
چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد

ادامه شعر

چارلز بوکوفسکی و لیندا لی
چارلز بوکوفسکی و لیندا لی

چارلز بوکوفسکی از مشهورترین نویسنده ها و شاعرهای معاصر آمریکا است و بسیاری ادعا می‌کنند که بانفوذترین و صمیمی ترینِ شاعران و نویسندگان این قرن، خود اوست. بوکوفسکی در ۱۹۲۰ از پدری سرباز آمریکایی و مادری آلمانی در آندرناخِ آلمان متولد شد. سه ساله بود که او را به لس‌آنجلس در آمریکا آوردند و پنجاه سال در همین شهر زندگی کرد. بیست و چهار ساله بود که اولین داستان کوتاه اش را منتشر کرد و در سی و پنج سالگی، نوشتن شعر را آغاز کرد. او در سن هفتاد و سه سالگی و در ۹ مارچ ۱۹۹۴ بر اثر سرطان خون در سان پِدرو در کالیفرنیا درگذشت، درست زمانی کوتاه بعد از آنکه نوشتن رمان «عامه پسند» را بود.

ادامه شعر

هرتا مولر

مبادا یکدیگر را ببوییم

با من خوب بود
با او خوب بودم
اما
درها و پنجره‌هایمان بسته ماندند
مبادا یکدیگر را ببوییم

از سایت خانه شاعران جهان

	

فدریکو گارسیا لورکا

می‌خواهم رویای سیب‌ها را بخوابم

می‌خواهم رویای سیب‌ها را بخوابم
پا پس بکشم از همهمه‌ی گورستان‌ها.
می‌خواهم رویای کودکی را بخوابم
که روی آب‌های آزاد
قلب‌اش را
تکه‌تکه می‌کرد.

نمی‌خواهم دوباره بشنوم که مرده‌ها خون‌ریزی ندارند،
که دهان‌های پوسیده هنوز تشنه آب هستند.
می‌خواهم نه از شکنجه علف چیزی بدانم
نه از ماه که دهانِ افعی دارد.
می‌خواهم کمی بخوابم،
کمی، دقیقه‌ای، قرنی
اما همه بدانند که من نمرده‌ام،
که هنوز لب‌هایم طلا دارد
که من دوستِ کوچک «وست وینگ» هستم،
که من سایه‌ی گسترده‌ی اشک‌هایم هستم.

ادامه شعر

چارلز بوکوفسکی

یکی از بهترین سطرهای لورکا

یکی از بهترین سطرهای لورکا
این است:
“رنج،
همیشه رنج …”
زمانی که سوسکی را می‌کُشی
یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری
ادامه شعر

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×