اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "اکتاویو پاز"

اکتاویو پاز

سنگ و آفتاب

بیدی از بلور، سپیداری از آب،
فواره‌ای بلند که باد کمانی‌اش می‌کند،
درختی رقصان اما ریشه در اعماق،
بستر رودی که می‌پیچد، پیش می‌رود،
روی خویش خم می‌شود، دور می‌زند
و همیشه در راه است:
کوره‌راه خاموش ستارگان
یا بهارانی که بی‌شتاب گذشتند،
آبی در پشتِ جفتی پلکِ بسته
که تمام شب رسالت را می‌جوشد،
حضوری یگانه در توالی موج‌ها،
موجی از پس موج دیگر همه‌چیز را می‌پوشاند،
قلمروی از سبز که پایانیش نیست
چون برق رخشان بال‌ها
آنگاه که در دل آسمان باز می‌شوند،

کوره‌راهی گشاده در دلِ بیابان
از روزهای آینده،
و نگاه خیره و غمناک شوربختی،
چون پرنده‌ای که نغمه‌اش جنگل را سنگ می‌کند،
و شادی‌های بادآورده‌ای که همچنان از شاخه‌های پنهان
بر سر ما فرومی‌بارد،
ساعات نور که پرندگانش به منقار می‌برند،
بشارت‌هایی که از دست‌هامان لب پر می‌زند،

ادامه شعر

اکتاویو پاز

از تولد تا مرگ

از تولد تا مرگ، زمان با
دیوارهای ناملموس‌اش احاطه‌مان می‌کند.
ما با قرن‌ها، سال‌ها و دقیقه‌ها سقوط می‌کنیم.
زمان آیا فقط یک سقوط است، فقط یک دیوار؟
گاهی، لحظه‌ای ما
– نه با چشمها‌ی‌مان که با اندیشه‌های‌مان-
زمان را می‌بینیم که به درنگی آسوده است.
دنیا نیمه‌باز می‌شود و ما به نیم‌نگاهی می‌بینیم
ملکوت آراسته‌ای را شکل‌هایی ناب را،
حضورها را
بی‌جنبش، شناور
سر ساعت، رودی که از رفتار باز می‌ایستد:
حقیقت، زیبایی، شماره‌ها، گمان‌ها
و خوبی،
واژه‌ای مدفون درقرن ما.

اکتاویو پاز

چهره‌ی تو را می‌جویم

هذیان‌ام را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها
کورمال‌کورمال به‌درونِ راه‌روهای زمان می‌روم
از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم
بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم
به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم
چهره‌ی تو را می‌جویم
به میانِ کوچه‌های هستی‌ام می‌روم
در زیرِ آفتابی بی‌زمان
و در کنار من
تو چون درختی راه می‌روی
تو چون رودی راه می‌روی
تو چون سنبله‌ی گندم در دست‌های من رشد می‌کنی
تو چون سنجابی در دست‌های من می‌لرزی
تو چون هزاران پرنده می‌پری
خنده‌ی تو بر من می‌پاشد

ادامه شعر

اکتاویو پاز

برای زنانِ دنیایِ درد

چهره‌ی زیبا
مثل آفتاب‌گردانی‌ست که گل‌برگ‌هایش را؛
رو به خورشید می‌گشاید
مثل تو
که چهره می‌گشایی بر من، وقتی ورق را برمی‌گردانم.

لب‌خندِ دل‌ربا،
هر مردی را مسحور زیبایی‌ات کنی
آه، زیبایِ روزنامه‌ای

تا به‌حال چند شعر برای‌ات سروده‌اند؟
چند دانته برای‌ات نوشته‌اند؟ بئاتریس؟!
برایِ وهمِ وسواس آمیزت
برای فانتزی‌های مصنوعی‌ات

ادامه شعر

اکتاویو پاز

بین تو و خویش

میان امروزم و امروز
بین تو و خویش
کلمه‌ی پل
با ورودش
به ژرفای خویش
نفوذ می‌کنی
جهان به وصل می‌رسد
و بسته می‌شود

ادامه شعر

اکتاویو پاز

دست ها سرد و سبک

دست ها سرد و سبک
زخمبندهاسایه ها را
یکی یکی بر میدارند.
چشمانم را باز می کنم
هنوز زنده ام
و در مرکز زخمی پاک و نارس

اکولالیا | #اکتاویو_پاز

اکتاویو پاز

چهره‌ی تو را می‌جویم

هذیانم را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها
کورمال‌کورمال به‌درون راه‌روهای زمان می‌روم
از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم
بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم
به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم
چهره‌ی تو را می‌جویم
به میان کوچه‌های هستی‌ام می‌روم
در زیر آفتابی بی‌زمان
و در کنار من
تو چون درختی راه می‌روی
تو چون رودی راه می‌روی
تو چون سنبله‌ی گندم در دست‌های من رشد می‌کنی
تو چون سنجابی در دست‌های من می‌لرزی
تو چون هزاران پرنده می‌پری
ادامه شعر

اکتاویو پاز

من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم

من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم،
از میان بدنت می‌گذرم بدان‌سان که از میان جنگلی،
مانند کوره راهی که در کوهساران سرگردان است
و ناگهان به لبه‌ی هیچ ختم می‌شود،
من بر لبه‌ی تیغ اندیشه‌ات راه می‌روم
و در شگفتیِ پیشانیِ سپیدت سایه‌ام فرو می‌افتد و تکه تکه می‌شود،
تکه پاره‌هایم را یک به یک گرد می‌آورم
و بی تن به راه خویش می‌روم ، جویان و کورمال
ادامه شعر

اکتاویو پاز

دست هایم

دستهایم
پرده از وجودت کنار می زنند
در برهنگی دیگری می پوشانند تو را
تن های دیگری را در تنت باز می یابند
دستهایم
تن دیگری برایت می آفرینند

اکولالیا | #اکتاویو_پاز

اکتاویو پاز

شب با چشمان اسبی که در شب می‌لرزد

شب با چشمان اسبی که در شب می‌لرزد
شب با چشمان آبی که در دشت خفته است
در چشمان توست
اسبی که می‌لرزد
در چشمان آب‌های نهانی توست
چشمان آب: سایه
چشمان آب: چاه
چشمان آب: رویا
سکوت و تنهایی
دو جانور کوچکی است که ماه بدیشان راه می‌نماید،
دو جانور کوچک که از چشمان تو می‌نوشند،
از آب‌های نهانت.
اگر چشمانت را بگشایی
شب دروازه‌های مُشک را باز می‌گشاید
قلمرو پنهان آب‌ها آشکار می‌شود از نهفت ِ شب ِ جاری،
و اگر چشمانت رابربندی
ادامه شعر

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×