اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

شاعران زن جهان

دسته بندی اشعار شاعران آرژانتین (صفحه 2 از 3)

خورخه لوئیس بورخس

همه‌ی هستی من

بار دیگر لب‌هایی به یاد ماندنی، بی‌همتا چون لب‌های تو.
من همین شدت کورمال کننده‌ای هستم که روح باشد.
به خوش‌وقتی نزدیک شده‌ام و در سایه‌ی رنج ایستاده‌ام.
از دریا گذشته‌ام.
سرزمین‌های بسیاری شناخته‌ام؛ یک زن و دو یا سه مرد را دیده‌ام
دختری زیبا و مغرور را دوست داشته‌ام، با آرامشی اسپانیایی.
کناره‌ی شهر را دیده‌ام، پراکندگی بی‌پایانی که خورشید خستگی‌ناپذیر
بارها و بارها در آن فرو می‌رود.
واژه‌های بسیاری پسندیده‌ام.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

گلِ سرخ بی‌پایان

پانصد سال پس از هجرت
ایران از فرازِ مناره‌هایش به پایین،
به تاراج نیزه‌داران بیابان‌گرد نگریست
و عطار نیشابوری در گل سرخی خیره ماند.
با کلماتی بی‌صدا -چونان کسی که می‌اندیشد
نه آنکه ذکر می‌گوید-
خطابش داد:
“گردی شکننده‌ات در دستان من
و زمان، ما هر دو را خم می‌کند
بی‌خبر
در این عصر
در این باغِ فراموش.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

دکّان صورتی نبش خیابان

چشم‌ها از هر سو در شب فرو رفت
و این به خشکسالی می‌ماند پیش از باران.
اینک همه‌ی جاده‌ها نزدیک‌اند،
حتی جاده‌ی اعجاز.
باد، پگاهی گیج و مست را به همراه می‌آورد.
پگاه، هراس ما از اعمالی است که می‌چرخند بر فراز سرمان.
این شامگاه مقدس را سراسر پیموده‌ام
و بی‌تابی‌اش برایم به جا مانده است
در این خیابان؛ که می‌توانست هر خیابانی باشد.
در اینجا بار دیگر، آرامش گسترده‌ی دشت‌ها در افق
و زمین بی بار، پنهان میان سیم و علف
و دکّانی به درخشش ماه نوی شامگاه پیش.
این گوشه، چون خاطره‌ای آشناست
با آن میدان‌های فراخ و حیاطِ میعادگاهش.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

نبرد خاموش غروب

نبرد خاموش غروب
در حومه‌های دوردست،
جراحتی کهنه از نبردی ابدی در آسمان؛
پگاه‌های نزاری که به سویمان دست می‌کشند
از ژرفنای دوردست فضا
چنان که از ژرفنای زمان،
باغ‌های سیاه باران، ابوالهول یک کتاب
که از گشودنش بیم داشتم
و تصاویرش هنوز می‌چرخند در رؤیاهایم،
سرگشتگی ما و آن چه می‌تابانَد
ماهتاب بر مرمر،
درختانی که سر به فلک می‌سایند استوار
چون خدایانی آرام،
شامگاه دیدار و غروب انتظار،

ادامه شعر

ارنستو ساباتو

اگر بار دیگر تو را نبینم

حتی اگر هرگز
بار دیگر تو را نبینم
احتیاج دارم بدانم
جایی
در این شهر کثیفِ ترسناک
در گوشه ای از این جهنمِ سیاه
تو هستی و
 مرا دوست داری

خورخه لوئیس بورخس

من انسانی نگون بخت بوده‌ام

بزرگترین گناهی را که
یک انسان می‌تواند مرتکب شود
مرتکب شده‌ام
خوشبخت نبوده‌ام
بگذار بهمن یخ زده
بیرحم نسیان
مرا در کام خود برد
نابود کند، بی شفقتی
پدر و مادرم مرا برای زیبایی
و بازی شگفت انگیز زندگی به دنیا آوردند
برای زمین، آب، آتش و هوا
من به آنها خیانت کردم
از این رو که خوشبخت نبودم
و آرزوی نخستین آنها برآورده نشد
ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس و همسرش ماریا کوداما
خورخه لوئیس بورخس و همسر نویسنده اش، ماریا کوداما

خورخه لوئیس بورخس در  ۲۴ اوت  سال ۱۸۹۹ بوئنوس آیرس پایتخت کشور آرژانتین به دنیا آمد.  او از برجسته‌ترین نویسندگان و شاعران معاصر آمریکای لاتین می‌باشد. شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است. بورخس بیشتر در زمینه‌ی داستان کوتاه تبحر داشت و به همان عنوان هم در دنیا زبان زد است. در کودکی‌اش به دلیل بیماری چشم پدرش به کشور سوئیس نقل مکان کردند. وی در اروپا زبان های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی را در کنار زبان مادری‌اش آلمانی آموخت.

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

پایان

خطی از «ورلن» است،
که دیگر به یادش نمی آورم.
خیابانی است،
که قدم زدنش برایم ممنوع شده.
آیینه ای است،
که خودم را برای آخرین بار در آن دیده ام.
دری است،
که من تا آخر دنیا آن را بسته ام.
در میان کتاب های کتابخانه ام،
– اکنون که نگاهشان می کنم-
کتاب هایی هستند،
ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

با هر خداحافظی یاد می‌گیری

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست 
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. 
این‌که عشق تکیه‌کردن نیست 
و رفاقت، اطمینان خاطر. 
و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند 
و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند. 
و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت 
سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز 
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه 
و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی 
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست 
و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد 
کم کم یاد می‌گیری 
ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم
می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی‌کوشم بی‌نقص باشم
راحت‌تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم
در واقع ، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک‌ می‌کنم
بیشتر به سفر می‌روم
غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم
از کوه‌های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن‌ها نبوده‌ام
بیشتر بستنی خواهم خورد ، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری‌های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه‌ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی‌شک لحظات خوشی بود اما
اگر می‌توانستم برگردم
می‌کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم

ادامه شعر
Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×