اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران آلمان (صفحه 2 از 9)

اریش فرید

چشم‌های تو

در ابتدا
عاشق درخشندگی چشم‌های تو شدم
عاشق لبخند تو
عاشق شور و شعف تو در زندگی
حالا
اشک‌های تو را نیز دوست دارم
ترس تو از زندگی
هراس نهفته در چشم‌هایت در رویارویی با زندگی را
دوست‌ دارم
اما در مواجهه با ترس
به تو کمک خواهم کرد
چرا که هنوز
شور زندگانی‌ام در تلالو چشم‌های توست.

اولا هان

زنی هستم

زنی هستم
که می‌توان دوباره به او زنگ زد
وقتی تلویزیون حوصله‌ سربُر است

زنی هستم
که می‌توان دوباره دعوتش کرد
وقتی دیگری رد کرده است

زنی هستم
که ترجیحاً فرانمی‌خواند کسی
مرا به ازدواج

ادامه شعر

فریدریش نیچه

صنوبر و آذرخش

فرا تر از آدمی و حیوان
فرا تر روئیدم،
و سخن می گویم
کسی را با من سخنی نیست.
بس بالیدم و
بس بلند
چشم به راهم؛ چشم به راه چه؟
بارگاه ابر ها، بس نزدیک است به من
چشم به راهِ نخستین آذرخشم!

اکنون میان دو هیچ – مجموعه اشعار  نیچه ۱۸۸۲

	

برتولت برشت

آهای آیندگان

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم
امروزه فقط حرف‌های احمقانه بی‌خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بی‌احساسی خبر می‌دهد،
و آنکه می‌خندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود می‌رود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترسی ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که می‌کنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من می‌گویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور می‌توان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه‌ای بیرون کشیده‌ام
و به جام آبم تشنه‌ای مستحق‌تر است.
اما باز هم می‌خورم و می‌نوشم

ادامه شعر

اریش فرید

حرف‌ و سکوت

حرف‌های بزرگ من 
از من محافظت نخواهد کرد 
در برابر مرگ 

و حرف‌های کوچک من 
از من محافظت نخواهد کرد 
در برابر مرگ 

اصلن هیچ حرفی 
و نه سکوتِ بین حرف‌های بزرگ و کوچک 
از من محافظت خواهد کرد 
در برابر مرگ 

ادامه شعر

فریدریش نیچه

بر یخ‌زار

به نیم روز،
هنگامی که تابستان از کوه‌ها بالا می‌رود
کودک با چشمان خسته و ملتهب؛
لب وا می‌کند به سخن،
ما امّا تنها سخن گفتن او را می‌بینیم.

نفس‌اش چون بیماری به شمار می‌افتد
به شمار می‌افتد
در شبِ تب.
کوهسار یخ‌زده، صنوبر و چشمه
نیز پاسخ‌اش را می‌دهند،
ما امّا پاسخ‌شان را می‌بینیم.

ادامه شعر

اریش فرید

وقتی که آزادی این‌جا نیست

وقتی که آزادی این‌جا نیست
تو آزادی هستی
وقتی که شکوهی این‌جا نیست
تو شکوهی
و آن‌گاه که این‌جا شوری نیست
نه پیوندی میانِ مردم
تو پیوندی تو گرمایی:
جان یک جهان بی‌جان.

لبان‌ات و زبان‌ات
پرسش است و پاسخ است
در بازوان‌ات در آغوش‌ات
آشتی شعله می‌کشد
و هر هجرتِ نا‌گهان تو
گامی به سوی بازگشت است.

ادامه شعر

فریدریش نیچه

سرود شب

شب است؛
اکنون چشمه‌های جوشان همه‌گی
بلند آوا‌تر سخن می‌گویند.
و روانم نیز، چشمه‌ای جهنده است.

شب است؛
اکنون بیدار می‌شوند ترانه‌های دلدادگان
و روانَم نیز نغمه‌ی دلداداده‌ای است.
نا آرامی، آرام ناشدنی‌یی در من است
که می‌خواهد بانگ بر آورد.
آزمندی به عشق
که خود نیز گویای زبانِ عشق است.
روشنی‌ام من !
آه، کاش شب می‌بودم !
اما این خود، تنهایی من است
که در روشنایی محصورم.

ادامه شعر

هاینریش هاینه

عشق و اندوه

آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلب‌ات بودم
دل‌ات چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرین‌تر و خطاکارتر نمی‌توان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلب‌ام را می‌فشردند

ادامه شعر

فریدریش نیچه

اصول زندگی

زندگی را با رغبت زیستن؛
انگاره‌ای که ناگزیری با آن در اُفتی!
از این رو، می‌آموزمت که
سر بر کشی!
می‌آموزمت که
فرونگری!

ادامه شعر
Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×