اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "سالار یزدانی" (صفحه 1 از 2)

فریدریش نیچه

سرود شب

شب است؛
اکنون چشمه‌های جوشان همه‌گی
بلند آوا‌تر سخن می‌گویند.
و روانم نیز، چشمه‌ای جهنده است.

شب است؛
اکنون بیدار می‌شوند ترانه‌های دلدادگان
و روانَم نیز نغمه‌ی دلداداده‌ای است.
نا آرامی، آرام ناشدنی‌یی در من است
که می‌خواهد بانگ بر آورد.
آزمندی به عشق
که خود نیز گویای زبانِ عشق است.
روشنی‌ام من !
آه، کاش شب می‌بودم !
اما این خود، تنهایی من است
که در روشنایی محصورم.

ادامه شعر

حسین پناهی

کلماتی هست که می‌میرند

کلماتی هست که می‌میرند
کلماتی هست که کلماتِ دیگر را می‌بلعند
کلماتی هست که با هیچ پاک‌کنی پاک نمی‌شوند
کلماتی هست که در خواب راه می‌روند
کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
کلماتی هست که مثلِ تخته‌سنگ‌های دامنۀ کوهستان
خیس از بارانِ شبانه‌اند
و در زیرِ نورِ ستارگان برق می‌زنند

ادامه شعر

قیصر امین پور

از اگر

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده‌ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته‌ام
از اگر اگر به یا رسیده‌ام
از کجا به ناکجا …

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده‌ام
باز هم دویده‌ام
ادامه شعر

عباس کیارستمی

باد پاییزی

در اولین باد پائیزی
برگ کوچکی به اطاقم آمد
که نمی‌شناختم.

اکولالیا | #عباس_کیارستمی
ارسال کننده سالار یزدانی

قیصر امین پور

به آیین دل

برای رسیدن، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم

به آیین دل سر سپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم

به هر کس که دل باختم، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم

من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
ادامه شعر

قیصر امین پور

جرئت دیوانگی

انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری‌تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است
کاری که دیگران نتوانند
ادامه شعر

جایزه

تیتر درشت:
سال ۱۹۶۷
پروفسور بارنارد
آفریقای جنوبی
پیوند قلب
و پیروزی!

تیتر ریز:
در قرن بیست و یکم
یک عاشق ابتدایی
در سرزمنی غریب
«خویش» را به «خویش» پیوند زد
و ناشناختگی، بزرگ‌ترین جایزهٔ روزگار
به او اهدا شد.

اکولالیا | #بهار_رهادوست
از کتاب شعر بی‌هوازی
ارسال کننده سالار یزدانی

میخائیل لرمانتاف

دعا

من
ای مادر آسمانی
اینک به دعا نشسته‌ام
به تمثالت
ای مریم نورانی
نز برای درمانی
یا که نبردی در این عالمِ فانی
نز برای سپاس و توبه
یا پشیمانی
نز برای خویش
وین روح خشک بیابانی
بل برای روحی آواره
در این دریای بی‌نشانی

به تو می‌سپارم این قدیسه را
آری
به تو، ای پناه گرمِ دنیای خزانی.
ادامه شعر

قیصر امین پور

اعتراف

خارها
خوار نیستند
شاخه‌های خشک
چوبه‌‌های دار نیستند
میوه‌های کالِ کرم خورده نیز
روی شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ‌های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش‌خشی به گوش می‌رسد
برگ‌های بی‌گناه
ادامه شعر

قیصر امین پور

دردواره‌ها (۱)

درد‌های من
جامه نیستند
تا ز تَن در آورم
«چامه و چکامه» نیستند
تا به «رشته سخن» در آورم
نعره نیستند
تا ز «نای جان» بر آورم
درد‌های من نگفتنی
درد‌های من نهفتنی است

درد‌های من
گرچه مثلِ درد‌های مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چینِ پوستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنهٔ شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند
من ولی تمامِ استخوان بودنم
لحظه‌های ساده سرودنم
درد می‌کند
انحنای روحِ من
شانه‌های خسته غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
درد‌های پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
ادامه شعر

Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×