تو را می بینم
که از قاره ای بعید می آیی
و شتابان بر آب ها گام بر می داری
تا با من قهوه بنوشی!
همان طور که عادت ما بود،
پیش از آن که بمیری!
میان ِ ما اتفاقی نیفتاده است
و من قرار های پنهانی مان را
حفظ کرد ه ام،

اگر چه آدمیان پیرامنم
بر این گمانند
که هر کس مُرد
دیگر باز نمی گردد!

اکولالیا | #غاده_السمان
ترجمه از #یغما_گلرویی