آن چه از یاران شنیدم
آن چه در باران گذشت
آن چه در باران ده
آن روز
بر یاران گذشت
های های مستها پیچید در بن بستها
طرح یک تابوت در رویای بیماران گذشت
کوهها را در خیال پاک تامرز غروب
سیلی از آوای اندوه عزاداران گذشت
کاروان دختران شرمگین روستا
لاله بر کف در مهی از بهت بسیاران گذشت
ادامه شعر