اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "#احمدرضا_احمدی" (صفحه 1 از 2)

احمدرضا احمدی

حقیقت دارد تو را دوست دارم

حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

در کمین اندوه هستم

در کمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش کرده ام
که بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

از پشت شیشه های مه آلود

از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی
صورتت را نمی دیدم
به شیشه های مه آلود نگاه کردم
بخار شیشه ها آب شده بود
شفاف بودند ، اما تو نبودی
صدای تو را از دور می شنیدم
تو در باران راه می رفتی
تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی

از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

چهره‌ام را در آینه دفن می‌کنم

عاشقان به طعنه
روز جمعه را صدا می‌کنند
صدای عاشقان را می‌شنوم
در انتهای کوچه‌ی بن‌بست
به عاشقان می‌رسم
مهمانان در هنگام خداحافظی
می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه
به خواب رفتند
هنوز کسی آن ها را
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

طمع لبان تو

از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
ادامه شعر

احمدرضا احمدی

بوسیدمش

بوسیدمش
دیگر هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم

اکولالیا | #احمدرضا_احمدی

احمدرضا احمدی

چنان چشمانش به چشمان من شباهت داشت

چنان چشمانش
به چشمان من شباهت داشت
که ما در آینه یکدیگر را
گم می‌کردیم

اکولالیا | #احمدرضا_احمدی

احمدرضا احمدی

یک بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو

یک بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو
بگو هنوز باران می بارد
و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری

اکولالیا | #احمدرضا_احمدی

احمدرضا احمدی

آماده بودم در صبح

آماده بودم
در صبح
برای ریختن باران در لیوان
گریه کنم

اکولالیا | #احمدرضا_احمدی

احمدرضا احمدی

از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم

از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم
مرا نام تو کفایت می‌کند
تا در سرما و بوران
زمان و هفته را نفی کنم
مرا
که می‌دانی
نه قایق است، نه پارو
بر تو خجسته باشد
گیلاس‌هایی را
که بر گیسوان آویخته‌ای
ادامه شعر

Olderposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×