موهای‌ات،
صدای‌ات،
و لبان‌ات را آرزومندم
گرسنه و در سکوت
از کوچه‌ها عبور می‌کنم
بی‌توسل به نانی،
ازسپیده‌ی صبح، ازخود بِدَر
روز را در پی ترنّم صدای آب گام‌های‌ات می‌پیمایم
من طالب آب‌شارِ خنده‌های توأم
و آن دستان به رنگ زیر شیروانی‌هایِ بر افروخته و ملتهب

آری، می‌خواهم کام بجوی‌ام
از آن سنگِ رنگ باخته‌ی انگشتان‌ات
می‌خواهم نوش کنم تن‌ات را هم‌چون بادامی بِکر
و آن فروغِ ناپدید شده با اخگر زیبایی‌ات

ادامه شعر