درست مثل آن که
جنازه ی کارگران معدن را
از خاک بیرون بکشی
تا دوباره به خاک بسپاری!
چیزی میان ما تغییر نخواهد کرد…
اما اصرار دارم که بدانی
“دوستت دارم…”
درست مثل آن که
جنازه ی کارگران معدن را
از خاک بیرون بکشی
تا دوباره به خاک بسپاری!
چیزی میان ما تغییر نخواهد کرد…
اما اصرار دارم که بدانی
“دوستت دارم…”
تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا،
هر سال سبز می شود
و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
گل می دهد
گلی به سرخی خون
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑