اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "احمد پوری" (صفحه 2 از 4)

پابلو نرودا

برای بردن من

باد اسب است:
گوش کن چگونه می‌تازد
از میان دریا، از میان آسمان.

می‌خواهد مرا با خود ببرد: گوش کن
چگونه دنیا را به زیر سُم دارد
برای بردن من.

مرا در میان بازوانت پنهان کن
تنها یک امشب،
آنگاه که باران
دهان‌های بی‌شمارش را
بر سینه دریا و زمین می‌شکند.

گوش کن چگونه باد
چهار نعل می‌تازد
برای بردن من.

ادامه شعر

یانیس ریتسوس

سومی از عمق دریا نگاهشان می‌کرد

هر سه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا
یکی از دریا گفت، دیگری گوش کرد
سومی نه گفت و نه گوش کرد
او در میانه دریا بود غوطه در آب
از پشت پنجره حرکات او آرام، واضح در آبی ِ رنگ پریده‌ی آب
درون کشتی غرق شده‌ای چرخید.
زنگ نجات غریق را به صدا در‌آورد.

ادامه شعر

آنا آخماتووا

از پیش من نرو

دیوانه‌وار پشت سرش دویدم
از پله‌های پایین رفتم
فریاد زدم : شوخی بود، باور کن
از پیش من نرو
لبخندی ترسناک چهره‌اش را پوشاند
به سردی گفت:
در باد نایست، سرما می‌خوری
ادامه شعر

آنا آخماتووا

جدائی تاریک است و گس

جدائی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذیرم ، تو چرا گریه می‌کنی ؟
دستم را در دست خود بگیر و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هایم بزنی
من و تو چون دو کوه ، دور از هم جدا از هم
نه توان حرکتی نه امید دیداری
آرزویم اما این است که
عشق خود را با ستاره‌های نیمه شبان به سویم بفرستی
ادامه شعر

پابلو نرودا

گاه و بی گاه فرو می شوی

گاه و بی گاه فرو می‌شوی
در چاهِ خاموشی ات
در ژرفای خشم پرغرورت
و چون بازمی گردی
نمی‌توانی حتا اندکی
از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای
با خود بیاوری.

عشق من ، در چاهِ بسته‌ات
چه می یابی ؟
خزه‌ی دریایی ، مانداب ، صخره ؟
با چشمانی بسته چه می بینی ؟
زخم‌ها و تلخی ها را ؟
زیبای من ، در چاهی که هستی
آن‌چه را که در بلندی ها برایت کنار گذاشته‌ام
نخواهی دید
دسته‌ای یاس شبنم‌زده را
بوسه‌ای ژرف‌تر از چاهت را.

از من وحشت نکن
واژه‌هایم را که برای آزار تو می آیند
در مشت بگیر و از پنجره رهایشان کن
آن‌ها بازمی گردند برای آزار من
بی آن‌‌که تو رهنمون‌شان شده باشی
آن‌ها سلاح را از لحظه‌ای درشت‌‌خویانه گرفته‌اند
که اینک در سینه‌ام خاموش شده‌است
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپانی نیستم نرم‌خو ، آن‌گونه که در افسانه
اما جنگلبانی‌ام
که زمین را ، باد را و کوه را
با تو قسمت می‌کند.

دوستم داشته باش ، لبخند بزن
یاری‌ام کن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودی ندارد
با زخمی که بر من می زنی ، خود را زخمی نکن.

اکولالیا | #پابلو_نرودا
ترجمه‌ : احمد پوری

پابلو نرودا

سفری دراز می خواهم

سفری دراز می خواهم
از کمرگاهت تا پاهایت

خرد تر هستم از پشه ای

از این تپه ها بالا می روم
تپه هایی به رنگ گندمزار
از باریکه راه هایی
که تنها من می شناسم
چشم انداز رنگ پریده و جای جای سوخته اش را

به کوهی می رسم
در آمدن از آن ممکن نیست
چه خزه غول آسایی! و چه گل سرخی
از آتشی نمناک!
ادامه شعر

ناظم حکمت

آنها دشمنان امیدند / ناظم حکمت

آنها دشمنان امیدند، عشق من
دشمنان زلالی آب
و درخت پر شکوفه
دشمنان زندگی در تاب و تب
آنها بر چسب مرگ بر خود دارند
دندان‌های پوسیده و گوشتی فاسد
بزودی می‌میرند و برای همیشه می‌روند

ادامه شعر

آنا آخماتووا

تو با خورشید زندگی می‌کنی

دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد
نه آبی، نه شرابی
دیگر بوسه‌های صبحگاهی نخواهند بود
و تماشای غروب از پنجره نیز
تو با خورشید زندگی می‌کنی
من با ماه
در ما ولی فقط یک عشق زنده است
برای من، دوستی وفادار و ظریف
برای تو دختری سرزنده و شاد
اما من وحشت را در چشمان خاکستری تو می‌بینم
توئی که بیماری‌ام را سبب شده‌ای
دیدارها کوتاه و دیر به دیر
در شعر من فقط صدای توست که می خواند
در شعر تو روح من است که سرگردان است
آتشی برپاست که نه فراموشی
و نه وحشت می‌تواند بر آن چیره شود
و ای کاش می‌دانستی در این لحظه
لب‌های خشک و صورتی رنگت را چقدر دوست دارم.

اکولالیا | #آنا_آخماتووا
ترجمه: احمد پوری

نزار قبانی

در بندر آبی چشمانت

در بندر آبی چشمانت
باران رنگ‌های آهنگین می‌وزد
خورشید و بادبان‌های خیره‌کننده
سفر خود را در بی‌نهایت تصویر می‌کنند
در بندر آبی چشمانت
پنجره‌ایست
گشوده به دریا
پرندگانی در دور دست
به جستوی سرزمین‌های به دنیا نیامده
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان می‌آید
کشتی‌هایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه می‌سازند
بی‌آنکه خود غرق شوند

ادامه شعر

آنا آخماتووا

تو مرا اختراع کردی

تو مرا اختراع کردی
چنین انسانی در زمین نمی شود یافت
چنین انسانی زمینی
هرگز نبوده است
نه دکتری می تواند التیامش دهد
نه شاعری آرامش کند…
شبحی سایه وار
شب و روز در اختیار دارد او را
در سالی باور نکردنی همدیگر را دیدیم
زمانی که قدرت دنیا فروکش می کرد
همه چیز سوگوار بود،
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×