اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "رضا براهنی" (صفحه 3 از 3)

رضا براهنی

شتاب کردم که آفتاب بیاید

از ساندکلاود بشنوید. (نیاز به فـیلـترشـکن دارد) 👇

شتاب کردم که آفتاب بیاید 
نیامد 
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت 
که آفتاب بیاید 
نیامد 
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند 
که آفتاب بیاید 
نیامد 
چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم، 
شبانه روز دریدم، دریدم 
که آفتاب بیاید 
نیامد 

ادامه شعر

رضا براهنی

با توام ایرانه خانم زیبا

با توام ایرانه خانم زیبا
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا
سَر که ندارم که طشت بیاری که سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا!

شانه کنی یا نکنی آن همه مو را فرق سرت باز منم باز کنی یا نکنی باز
آینه بنگر به پشت سر آینه بنگر به زیرزمین با تو منم خانم زیبا
چهره اگر صد هزار سال بماند آن پشت با تو که من پشت پرده‌ام آنجا
کاکل از آن سوی قاره‌ها بپرانی یا نپرانی با تو خدایی برهنه‌ام آنجا
بی‌تو گدایم ببین گدای کوچه‌ی دنیا
با توام ایرانه خانم زیبا!

با تو از آن جا که سینه به پهلو شود مماس‏ می‌زنم این حرفها
با تو از آن جا که خیسی شبنم به روی ز‌ِهار آرزو بنشاند
با تو از آن جا که گوش‏ و دگمه‌ی پستان به ماه نشینند
با تو از آن جا که می‌شوم موازی تو فاصله یک بوسه بعد فاصله‌ها هیچ
چشم یکی داری حالا بکن دو چشمی‌اش‏ متوازی آهان متوازی آها
خواب نبینم تو را که خواب ندارم نخفته خواب نبیند
با توام ایرانه خانم زیبا!
ادامه شعر

رضا براهنی

تو چه دوست داشتنی هستی ای زن

تو چه دوست داشتنی هستی ای زن!
علی‌الخصوص
زمانی که در فاصله‌ی دو شکنجه به خوابم می‌آیی.
قلبم البته تندتر می‌زند
اما نمی دانم
آیا به‌دلیلِ این رویای سبز شکوفان است؟
یا به دلیلِ شکنجه‌ای که در انتظار شانه‌های لرزان؟
همیشه از خود می‌پرسم:
چرا لحظاتی را که با تو نبودم با تو نبودم؟
و در فاصله‌ی دو شکنجه
این پرسش پیوسته در برابرم مثل نگاه مرموزی می‌ایستد:

ادامه شعر

رضا براهنی

در نهضت عظیم دو بازویش

در نهضت عظیم دو بازویش
که نهضت عظیمی از زیبایی است
در عصر برگ ریز مسلسل ها
حرفی زده است
آیا پرنده وار؟
یا غنچه وار ؟
یا آفتاب وار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم ؟

اکولالیا | #رضا_براهنی

رضا براهنی

برای تو در این‌جا نوشته‌ام

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام
و دستهایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
وقتی که می‌گذری از این‌جا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام
و بازوهایت را ـ وقتی که عشق را و پروانه را پل می‌شوند،
و کفترها را در خویش می‌فشرند
برای تو در این جا نوشته‌ام
یک دایره در باغ کاشته‌ام که شب آن را
خورشید پر می‌کند، و روز، ماه
و یک ستاره‌ی آزاد گشته از تمامی منظومه‌ها
می روید از خمیره‌ی آن
آن را هم برای تو در این‌جا نوشته‌ام
ادامه شعر

رضا براهنی

سفر پیدایش

مثل پرنده ای که بال زنان از افق کرامت خود را نثار کرد به پرواز
و مثل یک برهنه شدن
و مثل یک سپیده ی از تیرگی برهنه شده
دریاچه های شاد دو چشمش درشت، چون دریا
و مثل یک درخت پر از میوه
و مثل آب، سایه و چون وحی و واحه ای ز نبوت ز بادیه
با عدل بال های ترازو سان،
قرآن دست های بلندش،
خورشیسدی از تجلی اشراق را گشودانگشت های ساده و موزون سوره ها
آن آیه ی منظم ناخن ها
-آن لاله های قافیه ها
آن آیت بلندی بیرق ها
با بوسه های زنده تلاوت شد
تفسیری از امید و سخاوت،
تقریر شد
بر روی ریگ بادیه، در برگ های سبز
تحریر شد
ادامه شعر

Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×