در آن شب
نه مهتابی بود
گرد آویز شوم
نه سوسوی ستارهای
در کنارم بیاساید
و نه آواز عاشقی
تا خودم را در او بیابم.
تنها تنها،
در خواب تنها و
در روشنایی تنها
در تاریکی تنها،
دو تنها بودم
در تنی.
در آن شب
نه مهتابی بود
گرد آویز شوم
نه سوسوی ستارهای
در کنارم بیاساید
و نه آواز عاشقی
تا خودم را در او بیابم.
تنها تنها،
در خواب تنها و
در روشنایی تنها
در تاریکی تنها،
دو تنها بودم
در تنی.
آرام پیش میروند
پایان همهی راهها
گم شدن است.
و درد
به تماشای آنها ایستاده است
و این زنجیرهی مویههای مردمان من است
که از دل دشت میگذرد.
برگرد و نگاه کن
سوختن در شادمانی ما این است
شادمانی ما سوختن ماست!
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑