بر درختانِ چناراش تاب خوردم ،
در زندانهایش خوابیدم
هیچ چیز نمیتواند احساسِ فلاکت و نکبت مرا بکاهد
جز ترانهها و توتونِ مملکتام
میهنم :
شیخ بدرالدین ،سینان،یونس امره و ذکریا،
گنبدهای سُربی و دودکش کارخانههایش ،
جایی که من خویشتنِ خود را
حتا از خود پنهان میساختم.
خندهی مردم ، زیرِ سبیلهای آویخته ،
دست آوردِ خلق ماست .