اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران عرب (صفحه 15 از 22)

جبران خلیل جبران

من طلا خواهم شد می دانم

جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور می کنم
تو آن سوی من ایستاده ای
و لبخند می زنی
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
می دانم

اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران

جبران خلیل جبران

اگر تو خاطری آسوده نداشته باشی

من همان اندازه
دلواپس شادمانی تو ام
که تو
دلواپس شادمانی من
اگر تو خاطری آسوده نداشته باشی
من هم آسوده خاطر نخواهم بود

اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران

جبران خلیل جبران

ای عشق

ای عشق که دستان خداییت
بر خواهش‌های من لگام زده
و گرسنگی و تشنگیم را
تا وقار و افتخار بالا برده

مگذار توان و استقامتم
از نانی تناول کند
و یا از شرابی بنوشد
که خویشتن ناتوانم را
وسوسه می‌کند
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

به خاطر عشق به من بگو‌

برای خاطر عشق به من بگو‌
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می‌کشد
نیرویم را می‌بلعد
و اراده‌ام را زایل می‌کند ؟

خطاست اگر بیندیشیم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است

عشق ثمره‌ی خویشاوندی روحی است
و اگر این خویشاوندی در لحظه‌ای تحقق نیابد
در طول سالیان و حتی نسل‌ها نیز
تحقق نخواهد یافت
ادامه شعر

نزار قبانی

می‌خواهم تو را دوست بدارم

می‌خواهم تو را دوست بدارم بانوی من
تا سلامتم را بازیابم
و سلامت کلماتم را
و از کمربند آلودگی که بر دلم پیچیده است به‌درآیم
که زمین بی‌تو دروغی‌ست بزرگ
و سیبی‌ست گندیده.
می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا به کیش یاسمن برآیم
و آینه،بنفشه را بجاآرم
و از تمدن شعر به دفاع برخیزم
و از کبودی دریا و سبز شدن بیشه‌ها.

می‌خواهم تو را دوست بدارم
تا اطمینان یابم که بیشه‌های نخل در چشمان تو همچنان درسلامت‌اند
و لانه‌های گنجشکان میان نارهای سینه‌ات همچنان در سلامت‌اند
و ماهیان شعر که در خونم شناورند همچنان در سلامت‌اند.
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

روزی خواهی فهمید که دوستت دارم

سکوت را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت

تیره بختی را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی چشم‌های تو را خواهم سرود

مرگ را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

من هر روز تغییر می‌کنم

اگر توانسته باشم در قلب یک انسان
پنجره جدیدی را به سوی او باز کرده باشم
زندگانی من پوچ نبوده است

زندگانی تنها چیزی است که اهمیت دارد
نه شادمانی و نه رنج و نه غم یا شادی

تنفر همانقدر خوب است که عشق
و دشمن همانقدر خوب است که دوست

برای خودت زندگی کن
زندگانی را به آن سان که خود می‌خواهی زندگی کن
و از این رهگذر است که تو
وفادارترین دوست انسان خواهی بود
ادامه شعر

محمود درویش

نمی‌خواهم این شعر هرگز پایانی داشته باشد

نمی‌خواهم این شعر
هرگز پایانی داشته باشد
نمی‌خواهم هدفی شفاف داشته باشد
نمی‌خواهم نقشۀ تبعیدم باشد
نمی‌خواهم سرزمین‌ام باشد
نمی‌خواهم این شعر پایانی خوش داشته باشد
یا چیزی در پی‌اش باشد
می‌خواهم آن‌گونه باشد که خودش می‌خواهد:
شعرِ آنان که بر من‌اند
شعرِ دیگران
شعرِ غاصبان؛
می‌خواهم که دعای برادرم و دشمن‌ام باشد
و تنها مخاطب‌اش
منِ غایب باشم
و تنها راوی‌اش
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

تو ضمیر آگاه را می شنوی

تو بیش از آنچه من قادر به گفتن باشم
به من گوش می دهی
تو ضمیر آگاه را می شنوی
تو با من به جاهایی می روی که
کلمات من قادر به بردن تو به آنجاها نیستند
ادامه شعر

جبران خلیل جبران

من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده ام

گاهی
تو حتی لب به سخن نگشوده ای
و من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده ام

اکولالیا | #جبران_خلیل_جبران

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×