اینگونه که راه میروی
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایت در دهانِ من
و گوشهایت بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
اینگونه که راه میروی
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایت در دهانِ من
و گوشهایت بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
انقلاب با حرفهای بزرگ شروع نمی شود
بلکه با کارهای کوچک
مانند خش خش آرام نسیم در باغچه
یا گربه ای که پاورچین پاورچین قدم برمی دارد
مانند رودهای بزرگ
با سرچشمه های کوچک در دل جنگلی
مانند حریقی بزرگ
با همان کبریتی که
سیگاری را روشن می کند
مانند عشق در یک نگاه
و به دل نشستن صدایی که تو را جذب می کند
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑