اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار فاضل نظری (صفحه 2 از 2)

فاضل نظری

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند

مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟

فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند

اکولالیا | #فاضل_نظری

فاضل نظری

فرق دارند

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

اکولالیا | #فاضل_نظری

فاضل نظری

من خود دلم از مهر تو لرزید

من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه

دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر نه

اکولالیا | #فاضل_نظری

فاضل نظری

از باغ می ‌برند

از باغ می ‌برند چراغانی ‌ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ‌ات کنند

پوشانده ‌اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می ‌برند که زندانی ‌ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می ‌روی
شاید به خاک مرده ‌ای ارزانی ‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ‌ای بترس که شیطانی ‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ‌ای است که قربانی ‌ات کنند

اکولالیا | #فاضل_نظری

فاضل نظری

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکَن آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن، روح تو دریایی نیست

آه در آینه، تنها کِدرت خواهد کرد
آه دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

اکولالیا | فاضل نظری

Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×