اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار شاعران دیگر (صفحه 8 از 16)

از قاب خود بیرون بزن ای مرد تکراری

از قاب خود بیرون بزن ای مرد تکراری !
تا مثلِ چشمه بارها از خود شوی جاری

پرواز کن، پرواز کن، از آسمان بگذر
تا دست در دست خدای خویش بگذاری

از هفت وادی، هفت منزل، هفت شب رد شو !
تا مست گردی زالتذاذ کشف بیداری..

در غارهای روح خود چلّه نشینی کن
تا صاف گردی چون شراب ناب درباری

آنگاه تا با جوشش دریای پنهانت
از ژرفنای اندرونت پرده برداری
ادامه شعر

نام کرگدنی را می آورم

نام “کرگدنی” را می آورم
تا شعرم ، شعر آوانگاردی شود :
و بعد به هزار و چهارصد و سی و نه سال نوری پیش باز می گردم
مکان چشمک ، ستاره ای مرده
که آخرین تکه نورش امروز به تو می رسد ،
تا بگوید :
هزار و چهارصد و سی و یک سال دیگر
در جهان چگونه می بوسند ؟
نه
باید شعر آوانگاردی داشته باشم :
که مثلا با گربه ای حرف بزنم
بگویم : سلام
بگوید : ها
بگویم : حالت خوب است :
بگوید : «حال همه ی ما خوب است اما … ».
می خواهم به دست های قطع شده ویکتور خارا نگاه کنم
که هنوز در آن استادیوم غرقه به خون
ادامه شعر

آغوش تو

مهم نیست دریا
سر خورشید را زیر آب کند
مهم نیست آسمان
ماه را سر به نیست کند
و ستارگان را بتاراند
من به خدایی دل سپرده ام
که در پوست تو زندگی می کند!
شبها که بادها
در روح من تنوره می کشند
در بندر شانه هایت لنگر می اندازم
و سر بر سخت ترین صخره می گذارم
تا آنگاه که سوسوی آن دو فانوس
ادامه شعر

باران

باران چرا دیگر نمی شویی غمم را ؟
از دست دادم در عطش ها آدمم را

هر سو که پلکم می پرد انبوه درد است
باران بیاور سمت چشمم مرهمم را

تو آگهی از درد و رنج بی حسابم
تو میشناسی خوبتر پیچ و خمم را

دریاچه ی چشمان من خشکید وقتی
دیگر کسی جدی نمیگیرد نمم را

کم کم ببار و مرده دل را زنده تر کن
روحی بده این سرنوشت مبهمم را
ادامه شعر

آسمان تکرار نقشی در دوردست نیست

به چشم هایت قسم
من از پس اینهمه دوری
بر نمی آیم
از پس خطور اینهمه خاطره
از شیوع عطر تو
در ویرانه های دل

به لبخندت قسم
من از ایوان پروازهای بلند
به سوگ بی بالی نشسته ام
از مخاطره ی سقوط
به قفس رسیده ام
و دریچه ی شگفت روشنی
به سمت تو گشوده ام
ادامه شعر

چشمان من شبیه تو هرگز ندیده است

چشمان من شبیه تو هرگز ندیده است
قربان آن کسی که تو را آفریده است !

تو مثل آن بلور روانی که آسمان
از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است

یا آن که دست معجزه ساز خدا تو را
از روی کاردستی شیطان کشیده است!

گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک
یک قطره روی بوم حقیقت چکیده است

شاید خدا برای تمام فرشتگان
پیغمبری به نام شما برگزیده است

شیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاست
پیش طلوع روی تو حیرت دمیده است
ادامه شعر

کشتار پست مدرن

جنگ به جنگ
پیش می رفتیم
کشتار پست مدرن
مرگ آنی را پس می زد
و ترس از سلاخی
سوراخ خمپاره را
ناچیز می کرد

اکولالیا | #آرزو_نوری

درد جاودانگی

مردان برای جاودانگی می جنگند
ماه را فتح می کنند
می نویسند
کشور گُشایی می کنند
می کُشند و کُشته می شوند…
اما زنان برای جاودانگی کافی ست
معشوقِ شاعری شوند
تا نام و یادشان را در شعر
جاودانه کند

اکولالیا | #یدالله_گودرزی

خلوت ایینه

سبک چون پر
ظریف چون پروانه
صدایش نوازش نسیم
نگاهش زلال اب و مهربانیش الاله
لیک شرم الوده به گناهی شیرین
اخراو دلبسته ی سیمای اسمانی خویش
عاشقانه های ناب میسراید
درجشن شعر و نور و اینه
پرنده ی نقره بال خسته از گردش کشتزاران طلا
هم اواز چلچله ها میخواند:
میرسد از را ه سوار ِغروب رنگ پریده
همانکه میشکند
ادامه شعر

به تک درختی می‌مانی

به تک درختی می‌مانی
در دل کویری پهناور
زیبا
سبز
استوار
آری عزیزم
تو تنها نشانه‌ی حیاتی
در این برهوت

اکولالیا | #رامین_زارعی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×