ما
غصه هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم
اکولالیا | #رسول_یونان
ما
غصه هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم
اکولالیا | #رسول_یونان
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
اکولالیا | #رسول_یونان
بارانی که روی این شهر می بارد
یک شب
روی استانبول نیز خواهد بارید
همین طور روی لندن
پراگ
و یا باکو
هر کجا باشی
یک شب
به یاد نخستین دیدار
دل تو نیز خواهد شکست
مثل دل من
زیر بارانی که از ابر خاطره ها می بارد
اکولالیا | #رسول_یونان
مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگار نیم سوخته
مثلا رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است
اکولالیا | #رسول_یونان
می خواهم بی خیال باشم
اما نمی توانم
ناله ی گربه
مقاومتم را می شکند
در را باز می کنم
به خانه می خزد
میان برف و زوزه ی باد
او به خانه ام می آید و
سگی از درونم بیرون می رود
اکولالیا | #رسول_یونان
وقتی تلفن زنگ می زند
یعنی از یاد نرفته ای
حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند
ببین دوست من!
در این دنیا
خیلی از آدم ها هستند که
شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود
اکولالیا | #رسول_یونان
دیگر با صدای بلند نمی خندم
با صدای بلند حرف نمی زنم
دیگر گوش نمی دهم
به صدای باد
دریا
پرنده
پاواروتی
پاورچین پاورچین می آیم و
می روم
بی سروصدا زندگی می کنم
تو در من به خواب رفته ای
اکولالیا | #رسول_یونان
آن وقت دیگر
چیزی آزارت نمی دهد
مثلا ماه
او را به یادت نمی آورد
و گل سرخ
هدیه ای عاشقانه نیست
و ساحل هم
جایی ست صرفا برای قدم زدن
نه گریستن
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد
اکولالیا | #رسول_یونان
فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند
دست های آب،چقدر مهربان
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی
اکولالیا | #رسول_یونان
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش
اکولالیا | #رسول_یونان
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑