اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

دسته بندی اشعار سید علی صالحی (صفحه 2 از 4)

سید علی صالحی

در سایه‌ روشن ماه و میله ها

در سایه‌روشن ماه و میله ها
تاخن به رخسار دیو
چوب خط به خواب دیوار کشیده ام
نترس
من شریک هر شب گریه های توام
نترس
از این دفتر نانوشته نترس
خواه ناخواه ورق می خورد این واژه این کتاب
تنها از این ترکه تراش بی پرده بپرس
یک مشق را مگر
چند بار بی دلیل خط می زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته
تاوان نویس تنهایی تو باشیم ؟
تا کی ؟

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

سید علی صالحی

من دلم گرفته، خوابم خراب

در برابر این همه ستاره‌ی عریان
این همه باران بی‌سوال،
یا چند آسمان بلند و
چند ترانه از خواب کودکی،
تو حاضری باز آوازی از همان پسینِ پر بوسه بخوانی؟

من دلم گرفته، خوابم خراب
گهواره‌ام شکسته است
حالا چه وقت گفتن از پرنده، از قفس
از قفس‌های دربسته است!؟
ادامه شعر

سید علی صالحی

تو باید ما را به یک ترانه‌ی ساده دعوت کنی

لطفا شما بیایید واسطه‌ی من و
این چند واژه‌ی مشکل شوید
من می‌گویم به احتمال قوی
باید به خواب کتاب و خانه و سکوت برگردید
اما برنمی‌گردند،
می‌گویند الا و بلا
ما از دهان ستاره و
از خواب آسمان باریده‌ایم
و تو شاعری
و تو باید ما را به یک ترانه‌ی ساده دعوت کنی
ورنه آبرویت را آینه می‌کنیم
آینه را می‌شکنیم
و شکستن هم یکی از همین همراهانِ خاموشِ ماست
ما برهنه زاده می‌شویم
مبهم و پوشیده به خواب می‌آییم
بعد هم می‌رویم
گوشه‌ی کتابی کهنه
کنار کلماتی که تو ندیده‌ای، نخوانده‌ای، نمی‌دانی!
ادامه شعر

سید علی صالحی

باران می‌آمد

باران می‌آمد
مردمان در خواب خانه
از آب رفته به جوی … سخن می‌گفتند
همهمه‌ی یک عده آدمی در کوچه نمی‌گذاشت
لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم
اصلا بگذار این ترانه
همین حوالی بوسه تمام شود!
من خسته‌ام
می‌خواهم به عطر تشنه‌ی گیسو و گریه نزدیکتر شوم،
کاری اگر نداری … برو
ورنه نزدیکتر بیا
می‌خواهم ببوسمت
ادامه شعر

سید علی صالحی

من این راز را به گور خواهم برد

جهان
پیرتر از آن است
که بگویم دوستت می‌دارم،
من این راز را به گور خواهم برد.
مهم نیست
صبح‌ها گریه می‌کند کودکِ همسایه
به جای خودش،
ظهرها گریه می‌کند کودکِ همسایه
به جای من،
و شب‌ها
همچنان گریه می‌کند کودکِ همسایه
به جای همه
ادامه شعر

سید علی صالحی

اگر به کسی نگویید

اگر به کسی نگویید
من برای شب و سکوت و سردردِ آینه،
شفای نور و
مرهم گفت‌وگو آورده‌ام
تمامِ‌ سرانگشتان سوخته‌ی من
لبریز از حروف رویا و لمس علاقه‌اند.
نمی‌خواهم باورم کنید!
فقط می‌دانم که می‌فهمید
هنوز هم
از کزکز این تاول چاک‌چاک و
آماس این دوپای سفر،
عطر امید و بوی بلوغ و میل ترانه می‌آید.
ادامه شعر

سید علی صالحی

هنوز معلوم نیست

معلوم نیست هنوز
هنوز معلوم نیست این پرنده از کجا آمده است
چرا آمده است
اینجا کنار این بوته‌ی بادنشین بی‌ریشه چه می‌کند
یا دارد آهسته با دی‌ماه بی‌دانه چه می‌گوید؟
هیچ!
هیچ حرف خاصی از خوابِ آسمان با او نیست،
فقط دارد به های‌وهوی باد می‌گوید:
من هم آشیانه‌ام را دوست می‌دارم.

معلوم نیست هنوز
هنوز معلوم نیست این قاصدک خسته از کجا آمده است
چرا آمده است
اینجا میان سرانگشت این خار بی‌خیال چه می‌کند
یا دارد آهسته با باد نابلد چه می‌گوید؟
« هیچ!
هیچ حرف خاصی از خواب خاطره با او نیست
فقط دارد آهسته به بیابان بی‌سوال می‌گوید:
من هم این خار مانده از پاییز مرده را دوست می‌دارم.»
ادامه شعر

سید علی صالحی

باز هم توسل به ماه

حالا این همه چشمه،‌ این همه رود
اصلا این همه آسمان بلند
تعجب می‌کنم
ماه قشنگ این شب پرده‌پوش
چرا گذاشته آمده صاف
پشت پنجره‌ی تو
انگار دارد
خیره به خوابِ چیزی از باورِ زندگی
نگاه می‌کند،
به گمانم باید اتفاق تازه‌ای افتاده باشد
تو حس می‌کنی
یک شعر ساده‌ی مایل به دعای دوست
دارد همین دقیقه، همین دور و بر سرت
هی سایه … به سایه‌ی ستارگان تشنه می‌ساید
من به این بازی‌ها عادت دارم
می‌شناسمش
یکی دو خط روشنش اصلا
چیزی میان دیدن رویا و
شنیدن یک دوستت‌دارم آسان است
باز هم توسل به ماه
نگو به کسی چه مربوط
بد است، خوب نیست!
ادامه شعر

سید علی صالحی

تو را حس می کنم

اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بی خواب
تو را
طوری نزدیک به لمس هوا حس می کنم
که گنجشک تشنه، عطرِ باران را.
باید باور کنی
وگرنه من اعتمادِ به دنیا را از دست خواهم داد
اینجا
و همین جا
تنها کنار من است
که جهان
گاهی جای دنج و دلپذیری می شود!
می شود روی ات را
سمت من برگردانی؟

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

سید علی صالحی

چند بوسه بدهکار دنیا بودیم؟

چقدر گفتم حال همه‌ی ما خوب است و باز
تو حتی باورت نشد
خب راستش را بخواهی
آن روز باد می‌آمد
من هم دروغ گفته بودم به آسمان
یعنی گفته بودم خوبیم، حالمان خوب است
اما تو عاقل‌تر از آنی که باورت شود
حالا دیدی تا تنفس گرم ستاره
چند بوسه بدهکار دنیا بودیم؟
با توام
یک وقت نروی به پروانه‌ی نازنین
از آوازهای پاییزی چیزی بگویی،
به خدا من زنده‌ام هنوز
من تا هفت مرگ و
هفت کفن از خواب این جهان … نخواهم رفت
مگر ما چقدر بدهکار این لحظه‌ایم؟
گریه نکن عزیزم
بابای غمگین تو
تا بازآمدن آن پرستوی خسته
به خواب نخواهد رفت

اکولالیا | #سیدعلی_صالحی

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×