ون گوگ گوششُ برید به یه جنده هدیه ش داد
اونم چندشش شد پرتش کرد رو زمین
ـ هی وَن
جنده ها پول می خوان نه گوش
به گمونم واسه همین نقاش بزرگی بودی
چون چیزای دیگه رُ نمی فهمیدی
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ون گوگ گوششُ برید به یه جنده هدیه ش داد
اونم چندشش شد پرتش کرد رو زمین
ـ هی وَن
جنده ها پول می خوان نه گوش
به گمونم واسه همین نقاش بزرگی بودی
چون چیزای دیگه رُ نمی فهمیدی
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
تقریباً صبح است
توکاها روی کابل تلفن
منتظرند
و من راس ساعت ۶ صبح
ساندویچ فراموش شدهی
دیروز را میخورم
صبح آرام روز یکشنبه
یک لنگه کفشم
یک گوشهی اتاق
راست ایستاده
و لنگهی دیگر به پهلو
افتاده است
بله، بعضی زندگیها برای هدر دادن
آفریده شدهاند
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
هر چقدر هم که بگوییم
مردها فلان
زن ها فلان
یا تنهایی خوب است
و دنیا زشت است
آخرش روزی قلبت
برای کسی تندتر می زند
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
عوض کردن مدام کانالای تلویزیون
قیافه هایی رُ می بینی که هیچ کدوم واقعی نیستن
با یه وحشت واقعی شاخ به شاخی
بجنب
بجنب
بیشتر
کمتر
صورتا بهت فرمون می دن
اونا رُ با چی پر کردن؟
چه جوری جا شدن تو اون شیشه؟
کی چپوندنتشون اون تو؟
چیزی نیست؟
تو این دنیا
این دنیا…
اینا مردم من نیستن
مردماى من کجا رفتن ؟
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه یغما گلرویی
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظهها
و عالیترین زمانها
میدانیم که هست
بیشتر از همیشه
میدانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
و ما
در همان فضا
انتظار میکشیم
انتظار میکشیم
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑