در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا میشدند
و افسوس که نمیتوانستم هر دو را بپویم؛
چرا که فقط یک رهگذر بودم
ایستادم …
و تا آنجا که میتوانستم به یکی خیره شدم،
تا جایی که در میان بوتهها گم شد…
پس بیطرفانه آن دیگری را برگزیدم.
شاید به خاطر اینکه پوشیده از علف بود
و میخواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان لگدکوب شده بودند.
و هر دو در آن صبحگاه همسان به نظر میرسیدند؛
پوشیده از برگ، بی ردّ پایی بر آنها