

چراغ را خاموش می کنند
و حباب سپیدش لحظه ای سوسو میزند
پیش ازآنکه چون قرصی در لیوان ِ تاریکی حل شود
بعد پرواز میکنند
دیوارهای هتل به تاریکی ِآسمان پرتاب میشوند .
جزرو مد عشق فرونشسته و میخوابند
اما پنهانترین فکرهایشان همدیگر را مییابند
مثل دو رنگ که روی برگی خیس
درنقاشی کودک دبستانی
به هم میرسند و با هم یکی میشوند.
تاریک و ساکت است
ادامه شعر
صبح، باران ماه مه. شهرهنوز آرام است
چونان کلبهای کوهستانی. آراماند خیابانها
و نیلگون میغرد درآسمان موتورهواپیما –
پنجره بازاست.
برملا میشود این رویا همینجا
که این خفته درازکشیده
آنگاه تکان میخورد
ابزارهوشیاریاش را میجوید
گویی در فضا.
ادامه شعر
روشنی روز برچهرهای تابید که خواب بود
رویایی پرشورتر دید
اما بیدار نشد
تاریکی برچهرهای تابید که میرفت
در میان دیگران
در نورهای بیقرار خورشید پُرتوان
تاریک شد ناگهان، گویی از رگبار
دراتاقی ایستاده بودم
که تمام لحظهها را در بر داشت
موزهی پروانهها
بااین حال خورشید همچنان شدید بود که بود
قلمموهای بیقرارش جهان را نقاشی میکرد.
ادامه شعر
دکلِ ماه پوسیده و بادبان مچاله شده
مرغ دریایی مستانه بازبال میرود بر آب
چارسوی سنگین اسکله ذغال شده
بیشهها در تاریکی خم میشوند
بیرون بر پلهها. سپیده دم میکوبد و میکوبد بر
دروازههای خارا سنگی دریا و جرقه میزند خورشید
در جوار جهان . خدایان تابستانی با نفستنگی
در دود دریا کورمال میروند.
ادامه شعر
این جا ناگهان مسافر با آن بلوط عظیم کهن سال
رو به رو می شود، همچون گوزنی سنگ شده
با شاخهای پهناور در برابر برج وباروی
سبز تیره دریای سپتامبر.
توفان شمال. اینک زمانی است که می رسند
خوشه های سماق های وحشی، بیدار در تاریکی
می توان شنید سم ضربه های صور فلکی را
در اوج بر فراز درخت.
ادامه شعر
گاهی خوابت را میبینم
بیصدا
بیتصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب میزند و
معلوم نیست
حبابها کلمهاند
یا بوسههایی از دلتنگی
ادامه شعر
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑