مرا به یاد بیاور که زار گریه کنم
به شوق آمدنت بى قرار، گریه کنم
مرا به نام خودت با غزل صدایم کن
که من به نام خودم انتظار، گریه کنم
مسیرِ آمدنت را چقدر دوره کنم؟
چقدر جان بکنم؟!…بى مزار، گریه کنم
چگونه رد شوم از روزهاى بعد از تو؟
چگونه پٓر بکشم؟!… بى حصار، گریه کنم
چقدر خواب تبر؟! زخم هاى پى در پى
به شوق تازه شدن در بهار، گریه کنم
چقدر ساز مخالف شوم به هر بزمى؟
به زخمه هاى غم انگیز تار، گریه کنم
و باز مثل غزل هاى نیمه کاره ى خود
نٓفٓس بگیرم و قبل از فرار، گریه کنم
غروب ها بنشینم درون خود، تنها
غریب و بى کس و بى غمگسار، گریه کنم
دوباره مصرع آخر، دلم گرفته عزیز
بیا که تا لبِ ریل و قطار، گریه کنم
اکولالیا | #امیر_وحیدی