غریبه ها
شاید باور نکنید
اما آدم هایی پیدا می شوند
که بی هیچ غمی
یا اضطرابی
زندگی می کنند
خوب می پوشند
خوب می خورند
خوب می خوابند
از زندگی خانوادگی لذت می برند
گاهی غمگین می شوند
ادامه شعر
غریبه ها
شاید باور نکنید
اما آدم هایی پیدا می شوند
که بی هیچ غمی
یا اضطرابی
زندگی می کنند
خوب می پوشند
خوب می خورند
خوب می خوابند
از زندگی خانوادگی لذت می برند
گاهی غمگین می شوند
ادامه شعر
شاید باور نکنی
ولی آدم هائی هستند
که زندگیشان
بی کمترین رنج و پریشانی
می گذرد
خوب لباس می پوشند
خوب می خورند
خوب می خوابند
از زندگی خانوادگی شان راضی اند
البته بعضی وقتها غمگین می شوند
ولی اثری بر زندگی شان نمی گذارد
همیشه حال شان خوب است
و مرگ شان
مرگی است راحت در میانه ی خواب
ادامه شعر
ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم
ولی به دنبال لذت بردن می گردیم
باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن
لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
باید باور کنیم
تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر می شوی
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است
تازه
تازه پی می بریم
که تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن
دیر آمدن
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
هوای خوب
مثل
زن خوب است
همیشه نیست
زمانی که هم است
دیرپا نیست
مرد اما
پایدار تر است
اگر بد باشد
می تواند مدت ها بد بماند
و اگر خوب باشد
به این زودی بد نمی شود
اما زن عوض می شود
ادامه شعر
تمومِ هم سایه ها فکر می کنن
ما دیوانه ییم
ما هم فکر می کنیم اونا
دیوونه ان
هم ما و هم اونا
درست فکر می کنیم
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
برای من تاسف نخورید
چون لیاقت زندگی کردن را دارم و راضی ام
ناراحت آدم هایی باشید که به خودشان می پیچند و
از همه چیز شاکی اند
آن ها که روش زندگی شان را مثل مبلمان خانه
دائم عوض می کنند
همینطور دوستان و رفتارشان را
پریشانی شان دائمی است
و به همه کس سرایتش می دهند
از آن ها دوری کنید
یکی از کلمات کلیدی آن ها عشق است
ادامه شعر
سگی که تو ظل تابستون
یکه و تنها
روی پیاده روی داغ پرسه میزنه
قدرت ده هزار تا خدا ر داره !
مگه نه ؟
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
ترجمه از یغما گلرویی
ون گوگ گوششُ برید به یه جنده هدیه ش داد
اونم چندشش شد پرتش کرد رو زمین
ـ هی وَن
جنده ها پول می خوان نه گوش
به گمونم واسه همین نقاش بزرگی بودی
چون چیزای دیگه رُ نمی فهمیدی
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
تقریباً صبح است
توکاها روی کابل تلفن
منتظرند
و من راس ساعت ۶ صبح
ساندویچ فراموش شدهی
دیروز را میخورم
صبح آرام روز یکشنبه
یک لنگه کفشم
یک گوشهی اتاق
راست ایستاده
و لنگهی دیگر به پهلو
افتاده است
بله، بعضی زندگیها برای هدر دادن
آفریده شدهاند
اکولالیا | #چارلز_بوکوفسکی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑