اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نتلایج جستجو برای "پل الوار" (صفحه 2 از 3)

پل الوار

به خاطر دوست داشتن

تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم

تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به خاطر بوی لاله‌های وحشی
به خاطر گونه‌ی زرین آفتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده‌ام دوست می‌دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه‌ها
پرواز شیرین خاطره‌ها دوست می‌دارم

ادامه شعر

پل الوار

کجایی تو مرا می‌بینی می‌شنوی

کجایی تو مرا می‌بینی می‌شنوی
مرا به جا می‌آری
منِ زیباترینْ منِ تنها
موج رودخانه را چون کمانچه برمی‌گیرم
می‌گذارم بگذرند روزها
می‌گذارم بگذرند ابرها زورقها
ملالْ نزدِ من مرده‌ست
مرا تمام طنینهای کودکیْ گنجهای من
با خنده در گلوست

چشم‌اندازِ من سعادتی‌ست بس بزرگ
و رخسار منْ جهانی روشن
آن‌جا همه اشکهای سیاه می‌ریزند
غار به غار می‌روند
این‌جا نمی‌توان از دست رفت
و رخسار من در آبی صافی‌ست می‌بینم
می‌خواند از درختی تنها
سبُکی می‌دهد به سنگریزه‌ها
آینه‌دارِ افقهاست
بر درخت تکیه می‌زنم 
بر سنگریزه‌ها میارمم
بر آبْ آفرین می‌گویم به آفتاب به باران
و بادِ گرمکار

ادامه شعر

قیصر امین پور

دردواره‌ ها (۳)

چشم‌های من
این جزیره‌ها که در تصرف غم است
این جزیره‌ها که از چهارسو محاصره است
در هوای گریه‌های نم‌نم است
گرچه گریه‌های گاه‌گاه من
آب می‌دهد درخت درد را
برق آه بی‌گناه من
ذوب می‌کند
سد صخره‌های سخت درد را
فکر می‌کنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می‌کند
پایتخت درد* را

اکولالیا | #قیصر_امین_پور
اردیبهشت ۶۷
*این ترکیب، نام دفتر شعری از پل الوار نیز بوده است.

پل الوار

نام ترا می‌نویسم

بر دفترهای دبستانی‌ام
بر میز مشقم و بر درختان
بر شن بر برف
نام ترا می‌نویسم.

بر همۀ صفحات خوانده شده
بر همۀ صفحات سپید
بر سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
نام ترا می‌نویسم.

بر تصویرهای زرین
بر سلاح جنگاوران
بر تاج شهریاران
نام ترا می‌نویسم.
ادامه شعر

پل الوار

دلم سخت معجزه می‌خواهد

من اینجا
دلم سخت معجزه می‌خواهد و
تو انگار
معجزه‌هایت را
گذاشته‌ای برای روز مبادا.
چشم‌اندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه‌هایى که پستان‌هایت
روز را در آن به درخشش وا می‌دارد
راه‌هایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می‌زند
بیشه‌هایى که پرندگانش
پلک‌هاى تو را می‌گشایند
ادامه شعر

پل الوار

دیگر ترکت نخواهم کرد

جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندم‏‌ها تو را دیدم
زیر درختى تو را دیدم.

در انتهاى همه سفرهایم
در عمق همه عذاب‏‌هایم
در خَم همه خنده‏‌ها
سر بر کرده از آب و از آتش،
ادامه شعر

پل الوار

آه ای قلب محزون من

آه ای قلب محزون من
دیدی که چگونه سودا رنگ شعر گرفت
دیدی که جغرافیای فاصله را
چگونه با نوازش نگاهی می شود طی کرد
و نادیده گرفت
دیدی که دردهای کهنه را
چگونه با ترنمی می شود به یکباره فراموش کرد
دیدی که آزادی لحظه ناب سرسپردن است
دیدی که عشق یک اتفاق نیست
قرار قبلی است
ادامه شعر

اکتاویو پاز

کیست آن که به پیش می‌راند

کیست آن که به پیش می‌راند
قلمی را که بر کاغذ می‌گذارم
در لحظه‌ی تنهایی ؟
برای که می‌نویسد
آن که به خاطر من قلم بر کاغذ می‌گذارد ؟
این کرانه که پدید آمده از لب‌ها ، از رویاها
از تپه‌یی خاموش ، از گردابی
از شانه‌یی که بر آن سر می‌گذارم
و جهان را
جاودانه به فراموشی می‌سپارم

کسی در اندرونم می‌نویسد ، دستم را به حرکت درمی‌آورد
سخنی می‌شنود ، درنگ می‌کند
کسی که میان کوهستان سر سبز و دریای فیروزه‌گون گرفتار آمده
است
ادامه شعر

پل الوار

بی آنکه چیزی برای بیان باشد

ایستاده روی پلکهام
و گیسوانش
درون موهام
شکل دستهای مرا دارد
رنگ چشمهای مرا
در تاریکی من محو می شود
مثل سنگ ریزه ای دربرابر آسمان
چشمانی دارد همیشه گشوده
که آرام از من ربوده
رویاهایش
با فوج فوج روشنایی
ذوب می کنند
خورشیدها را
و مرا وامی دارند به خندیدن
ادامه شعر

پل الوار

ترکت نخواهم کرد

رو به رو را نگاه کردم
میان جماعت تو را دیدم
میان سنبله‌ها
زیر تک درختی تو را دیدم
در انتهای هر سفر
در عمق هر عذاب
در انتهای هر خنده
سر برآورده از آتش و آب
تابستان و زمستان ، تو را دیدم
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×