سر به هوا
کودکان کامل اریبهشت
راه غریب گریه را بر عبور آوازِ من بسته بودند
صدایم به سایهسار دره نمیرسید
تو آن سوتر از ردیف صنوبران
پای پرچین پسینی شکسته شاید
کتابی از نشانیِ دوستانمان را ورق میزدی،
زنان کوچه میگویند
به گمانم ترا در صفِ صحبت آرزویی دور دیدهاند،
حالا همهی همسایهها میدانند
من هر غروب، غروب هر پنجشنبه تا شبِ التماس
به جستجوی عکس کوچکی از تو بالای کارنامهی سال آخرت
هی گنجه و پشت و روی خانه را در خواب خاطره میگردم
پس نشانی ترا کی در هراس گمشدن از دستدادهام ریرا
هنوز که هنوز است
از گنجهی قدیمی خانه
بوی عناب و اسپند و دیوان خطیِ شاعری خوش
از خواب شیراز میآید.
ادامه شعر