در اینجا، رعد در شب سر میکشد
و بر آسمان ساکت مات چیره میشود
بر دشتهائی با نفس آرام.
پولادهای ترک خورده ضجههای مهجوری سر میدهند
و میهن من، این عروس رمیدهٔ نادان
یکهئی میخورد و استقبال سیلی شکننده و رهابخش را چهره در هم میکشد.
در اینجا، رعد در شب سر میکشد
و بر آسمان ساکت مات چیره میشود
بر دشتهائی با نفس آرام.
پولادهای ترک خورده ضجههای مهجوری سر میدهند
و میهن من، این عروس رمیدهٔ نادان
یکهئی میخورد و استقبال سیلی شکننده و رهابخش را چهره در هم میکشد.
این شاعرها از معشوقهها بدترند
این چه مصیبتی ست که از دست این آدمها میکشم؟
مگر ممکن است تمام شب را
در محرمیت مصراعی بگذارانی؟
گوش کن، ببینم میتوانی بشنوی
ترانه ی پشت بامها و دودکشها را
یا این که صدای مورچهها را
که به لانه شان گندم میبرند؟
آیا ممکن است، منتظر طلوع خورشید نشویم،
تا در کنار دریا قافیههای دست دوم را
به رفتگران جلوی خانه ام بدهم؟
ادامه شعر
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
ادامه شعر
این گونه بمان عشقم
بمان اینگونه
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن هم نوعی عشق است
اکولالیا | #ایلهان_برک
ترجمه از #سینا_عباسی_هولاسو
خوب، پرندهمان را گرفتیم و در قفس انداختیم
و او برایمان آواز میخواند
شیرینترین آوازی که تا بحال شنیدهایم
زمان آنست اکنون، که پرندهمان را رها کنیم.
چکاوک یا بلبل
فراسوی لذت، ما را چه پروائی
که پرندگان همه بر خطی سرگردان پرواز میکنند
و موسیقی هرگز کهنه نمیشود.
ادامه شعر
زخم چاقوی پیشانی ام
به خاطر توست
قوطی سیگارم یادگاری ات
در تلگراف
«گفتی هر کاری داری بگذار و بیا»
چگونه فراموشت کنم،
معشوقهی روسپیام؟
اکولالیا | #اورهان_ولی
ترجمه از #مجتبی_نهانی
از کتاب ترانهی پشت بامها و دودکشها
چشم هایم را می بستم و
می شمردم تا صد
برو
قایم شو
تو را از رد پاهایت بر ساحل
و از مسیر نگاه لاک پشت ها
پیدا می کردم
چشم هایم را می بندم و
می شمارم تا صد
برو
قایم شو
ادامه شعر
هرگز نمی توانی
سن یک زن را از او بپرسی
چرا که او هم نمی داند
سنش با شب هایی که
بغض کرده و گریسته
چقدر است
اکولالیا | #ایلهان_برک
کاش اتوبوسی که
از جاده پایین ده می گذرد
هر روز خراب شود
وقتی خراب می شود
ما به مسافران
آب و غذا می دهیم
و آن ها به ما
لبخند و زیبایی .
اکولالیا | #رسول_یونان
درد دارد
وقتی ساعت ها می نشینی
به حرفایی که
هیچ وقت قرار نیست بگویی
فکر می کنی
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑