در نواهای پنهانت
از تقدیری شوم خبر میرسد.
تمامی پیمانهای قدیسی
نفرین میشوند
و سعادت
حرمت از کف میدهد.
و چنان نیروی گیرایی در آنها میگذرد
که من به تکرار میگویم:
این تو بودی که با وسوسهی زیباییات
فرشتگان را به پایین کشاندی
و هنگامی که به ایمان طعنه میزنی
ناگاه بر فراز سرت
هالهای ارغوانیفام و خاکستری جلوهگر میشود
که زمانی آن را دیده بودم من.
ادامه شعر