دخترم
سنت شان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدى
ملتى زنده به گور مى شود.
ببین که چه آرام سر بر بالش مى گذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال مى خورد.
تو فقط ایستاده بودى
و خوشدلانه نگاه مى کردى
که به خانهات بر گردى
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم
و خیل خیال هاى خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر مى زنند.
ادامه شعر