کسب و کار من
شغل من،
نگاه نکردن به خونریزی است
شغل من این است که روزنامه نمیخوانم
شبها
دود میرقصد
در زیرسیگاریِ روی میز
پرده میآید از پنجره تا نیمههای اتاق،
یعنی باد پرده را تکان میدهد
همین باد که از دریا تا من آمده است
ادامه شعر
کسب و کار من
شغل من،
نگاه نکردن به خونریزی است
شغل من این است که روزنامه نمیخوانم
شبها
دود میرقصد
در زیرسیگاریِ روی میز
پرده میآید از پنجره تا نیمههای اتاق،
یعنی باد پرده را تکان میدهد
همین باد که از دریا تا من آمده است
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑