قاضی:
چه کسی به تو اجازه دخول به این خانه را داد؟

دیه گو:
ترس مرا به خانه تو راند. من از طاعون فرار می کنم.

قاضی:
نه تو از آن فرار نمی کنی، تو آن را با خود داری و همه جا می بری… این خانه را ترک کن

دیه گو:
مرا حفظ کن! اگر تو مرا از اینجا برانی، با دیگران مخلوطم می کنند و در نتیجه جزء توده های مردگان خواهم شد
ادامه شعر