مردگان در کنار ما، خاموش
از جام لبریز حیات مینوشند
تنها سایهها، در تعقیب حرکات و اشارات ما
درمییابند گذر آرام آنها را
شباهنگام
که به جستوجوی ما میآیند.
آنها از اتاقهایی میگذرند که ما در آنها خلوت گزیدهایم
خود را در هالهٔ حرکاتی میپوشانند که ما شکل بخشیدهام.
کلماتی را تکرار میکنند که ما در طیِ روز بر زبان راندهایم
و خمشده بر بسترهای ما
رؤیاهای ما را همچون شیر سر میکشند.
لمسناپذیر، بیشکل و بیوزن
ادامه شعر