اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

برچسب شعر زنان (صفحه 17 از 30)

در شعر زنان مجموعه‌ی اشعار شاعران زن جهان با ملیت و ترجمه‌های متفاوت آورده شده است.

اینگه بورگ باخمن

زمان مهلت مانده

روزهایی‌ سخت‌تر در پیش است.
زمان مهلت مانده، تباهی‌پذیر به هر دم
در افق شکل می‌بندد.
باید که بی‌درنگ بند کفش خویش ببندی و
تازی‌ها را به سگ‌دانی ِ کشت‌گاه بازگردانی.
زیرا که اندرونه‌ی ماهی
سرد گردیده در باد.
چراغ پیچک‌ها کورسوزنان می‌سوزد.
نگاه خیره‌ی تو کورمال کورمال می‌گردد میان ِ مه:
زمان مهلت مانده، تباهی‌پذیر به هر دم
در افق شکل می‌بندد.

در فراسو محبوب ِ تو فرو می‌رود به ژرفای ماسه‌ها.
فراز می‌شود گردِ گیسوان مواج‌اش.
می‌شکند درون واژه‌هاش
فرمان می‌راند که خاموش باش،
او را میرا می‌یابد
ادامه شعر

اینگه بورگ باخمن

همه چیز نابود شده است، نخستین‌شان شعر

همه چیز نابود شده است، نخستین‌شان شعر،
سپس خواب، و بعد هم روز،
و بعد هرچه به‌جا مانده از روز،
و آن‌ها که متعلق‌اند به شب.
آن‌گاه که دیگر
چیزی برای نابود شدن نماند،
چیزهای بیشتری نابود شدند، و باز هم بیشتر
تا آن‌جا که از هیچ هم کمتر برجای ماند، حتی خود من.
و آن‌گاه، تنها، تهی محض بود.

اکنون باید به ژرفنای درون پناه ببریم،
با تمام لحظه‌های نیامده و جاهای رفته در پیشِ روی؛
ژرف‌تر، در آن بدویتی که دیگر نه زمین وجود دارد و نه سرافکندگی.
تا آن جا که هنوز کرانه های بکر گسترده‌اند،
وسعت‌هایی بی‌کران، روشن و خاموش، در زیر چنگال کبوتران
مهیا برای ورود او، که دچار خاموشی عظیم گشته است.
ادامه شعر

مارگوت بیکل

بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم

پس از سفر های بسیار و
عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
به خلوت لنگرگاهت در آیم
ادامه شعر

مارگوت بیکل

چند بار امید بستی و دام برنهادی

چند بار امید بستی و دام برنهادی
تا دستی یاری دهنده
کلامی مهرآمیز
نوازشی
یا گوشی شنوا
به چنگ آری ؟
چند بار
دامت را تهی یافتی ؟
ادامه شعر

مارگوت بیکل

در راه دیروز به فردا

در راه دیروز به فردا
زیر درختی فرود می آیم
در سایه اش
برای لحظه یی کوتاه از زندگیم

اندیشه کنان به راه خویش
اندیشه کنان به مقصد خویش
اندیشه کنان به راهی که پس پشت نهاده ام

اندیشه کنان به تمامی آنچه در حاشیه راه رسته است:

آنچه شایسته ی تحسین است
نه بایسته ی تاراج شدن
آنچه شایسته ی عشق ورزیدن است
نه بایسته ی کج اندیشی
آنچه شایسته ی به جای ماندن در خاطره است
نه بایسته ی به سرقت بردن
ادامه شعر

مارگوت بیکل

پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم

‫پیش از آن که واپسین نفس را برآرم ‬
‫پیش از آن که پرده فرو افتد ‬
‫پیش از پژمردن آخرین گل ‬
‫برآنم که زندگی کنم ‬
‫برآنم که عشق بورزم‬ 
‫برآنم که باشم.‬ 

‫در این جهان ظلمانی ‬
‫در این روزگار سرشار از فجایع ‬
‫در این دنیای پر از کینه ‬
‫نزد کسانی که نیازمند منند ‬
‫کسانی که نیازمند ایشانم‬
‫کسانی که ستایش انگیزند،‬

ادامه شعر

ان سکستون

شاعر جهل

شاید زمین بر روی آب شناور باشد،
نمی دانم.
شاید ستارگان کاردستی کاغذی کوچکی باشند
بریده ی چند قیچی بزرگ،
نمی دانم.
شاید ماه اشکی یخ زده باشد،
نمی دانم.
شاید خداوند صدای ژرفی باشد
که ناشنوایان می شنوند،
نمی دانم.

شاید من کسی نیستم.
آری، بدنی دارم که از آن گریزی نیست.
دوست دارم از توی سرم پرواز کنم
اما خوب خیالی بیش نیست.
بر لوح سرنوشت چنین نوشته شده
که من در این قالب انسانی گرفتار آیم.
با این اوصاف
می خواهم توجه شما را به مشکلم جلب کنم.
ادامه شعر

سوفیا اندرسون

زنده ها و مرده ها

جای دوری نرفته‌اند مرده‌ها
مانده‌اند همین جاو
در سکوت
تماشا می‌کنند ما را
هر قدمی که برمی‌داریم
برمی‌دارند و
هر غذایی که می‌خوریم
می‌خورند و
هر جمله‌ای که می‌گوییم
می‌گویند و
هر شب که می‌خوابیم
بیدار می‌نشینند و
ادامه شعر

مارینا تسوتایوا

خواب با نام تو عمیق می‌شود

نام تو پرنده‌ای‌ست در دست من
تکه‌ای یخ بر روی زبانم
نام تو باز شدن سریع لب‌هاست
نام تو چهار حرف
توپی گرفته شده در هوا
ناقوسی نقره‌ای‌ست در دهانم

صدای نام تو
سنگی‌ست که به دریاچه‌ی آرام پرتاب می‌شود
نام تو
صدای آرام سم‌ضربه‌هایی‌ست در شب
روی شقیقه‌ی من ، نام تو
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است
ادامه شعر

بلاگا دیمیتروا

زبان وحشی تو

چگونه روا داشتی که زبان تو
وحشی، رام‌نشده، رمیده
از حصار دندان‌گون
دست‌آموز گردد؟
کلمات را لیس می‌زند
همچون ببر که زخم‌هایش را
اما در قفسی کلید شده.
رسالتش، جوشش ناگاه
در خون خویش
غرّشی در آستانهٔ انفجار
ادامه شعر

Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×