هیچ کدام مال او نیست
اما هر یک نام غمانگیزی دارد:
«صبح اردیبهشت»
«پس از باران»
و
«رقص»
هر بار که نگاهشان میکنم
بغض گلویم را میگیرد
ادامه شعر
هیچ کدام مال او نیست
اما هر یک نام غمانگیزی دارد:
«صبح اردیبهشت»
«پس از باران»
و
«رقص»
هر بار که نگاهشان میکنم
بغض گلویم را میگیرد
ادامه شعر
بعد از آن پیکهای شراب
پس از آن ظرفهای میوه
فراموشمان شد نغمهای با هم سر دهیم
در آن غروب جداییمان
به شهادت ستارگان شبانگاهی
ما باز هم آواز میخواندیم
اما
دیگر به تنهایی
ادامه شعر
او خوابیده است به پشت
دامنش اندکی بالا رفته
یک دستش زیر سرش، زیر بغلش پیداست
و دست دیگرش روی سینه
میدانم منظوری ندارد
لعنت بر شیطان
میدانم
ادامه شعر
سینما را ترجیح میدهم
گربهها را ترجیح میدهم
درختانِ بلوطِ کنارِ رود وارتا را ترجیح میدهم.
دیکنز را بر داستایوفسکی ترجیح میدهم.
خودم را که آدمها را دوست دارد بر خودم که بشریت را دوست دارد،
ترجیح میدهم
ترجیح میدهم نخ و سوزن آماده دمِ دستم باشد.
رنگِ سبز را ترجیح میدهم.
ترجیح میدهم نگویم که
همهاش تقصیرِ عقل است.
استثناها را ترجیح میدهم.
ترجیح میدهم زودتر بیرون بروم.
ترجیح می دهم با پزشکان دربارهیِ چیزهایِ دیگر صحبت کنم.
تصاویر قدیمی راهراه را ترجیح میدهم.
خندهدار بودنِ شعر گفتن را
به خندهدار بودنِ شعر نگفتن ترجیح میدهم.
بی آنکه بدانی حرف زدهای
بی آنکه بدانی زنده بودهای
بی آنکه بدانی مردهای.
ساعت را بپرس کمکت میکند
از هوا حرف بزن کمکت میکند
نام مادرت را به یاد بیاور
شکل و تصویر کسی را
سریع ! از چیز کوچکی آغاز کن
مثلاً رنگها، مثلاً رنگ زرد
سبز ، اسم چند نوع درخت
به مغزی که نیست فشار بیاور
فصلها را، مثلاً برف
ادامه شعر
هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.
حتا اگر کودن ترین شاگردِ مدرسه ی دنیا می بودیم
هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمی کردیم
هیچ روزی تکرار نمی شود
دوشب شبیه ِ هم نیست
دوبوسه یکی نیستند
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست
ادامه شعر
تمام زن های زیبا فکر کرده بودند
که هر شعر عاشقانه ای که نوشتم
برای آنها نوشته شده.
و من دائما اذیت می شدم
از این که نوشته هایم
آن ها را بیهوده به خود مشغول کرده.
اکولالیا | #اورهان_ولی
ترجمه از #شهرام_شیدایی
احتمالا در این لحظه او،
نزدیک بروکسل است
کنار یک دریاچه
دارد به ادیت آلمِرا فکر می کند.
ادیت آلمِرا
ویولن اولِ یک ارکستر کولی ست
که در کافه شانتان ها
عشق جمع می کنند.
ادامه شعر
به طرف کشتی سازی که می روی
دریا را خواهی دید
دست و پایت را گم نکن
اکولالیا | #اورهان_ولی
ترجمه: #شهرام_شیدایی
از مجموعه: رنگ قایق ها مالِ شما
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑