عاشق زنی مشو که می خواند
که زیاد گوش می دهد
زنی که می نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر ، وهم آگین ، دیوانه
عاشق زنی مشو که می اندیشد
که می داند ، که داناست
که توان پرواز دارد
زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن
می خندد یا می گرید
که قادر است روحش را به جسم بدل کند
ادامه شعر