ریرا …!
همگان به جستجوی خانه میگردند،
من کوچهی خلوتی را میخواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
و یادهای سالی غریب
که از درخت گفتن
هزار بوسهی پاسخ میطلبید!
ادامه شعر
ریرا …!
همگان به جستجوی خانه میگردند،
من کوچهی خلوتی را میخواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
و یادهای سالی غریب
که از درخت گفتن
هزار بوسهی پاسخ میطلبید!
ادامه شعر
در ازدحام این همه ظلمت بیعصا
چراغ را هم از من گرفتهاند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید.
در تکلم کورباش کلمات
چشمهای خسته مرا از من گرفتهاند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بی باور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زنده باد امید.
در تحمل بی تاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفتهاند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بیپایان دریا رسیدهام
پس زنده باد امید.
ادامه شعر
سکوت، روشنایی، رضایت
اوایل عطر چیزیست
شاید اوایل آسان چیزی
همین ایستاده مقابلم
اما یادم نمیآید
اوایل عزیز اسمش چه بود؟
و سایهروشن دامنهای در مه
و سکوت
و روشنایی
و رضایت
دو صندلی خالی
فاختهای در خواب
و عطر چیزی عجیب
در ایوانی از نی و نارون
ادامه شعر
خاکستری که تویی
خاموشیات چراغی است
خانه به خانه
فراخوان روشنی.
خاکستری که تویی
بر اوراق شب اما
هر نقطهی معناش
در تماشای فانوس و گریه
نطفه میبندد
ادامه شعر
گاهی اوقات
هیچ میلی به دیدن یک عده آدمی ندارم
اما باز با دست باز و دل بسته میآیند،
میآیند مسافران دور دریا را
بیخود از خواب یک پیالهی آب میگیرند،
و بعد جوری عجیب آهسته میپرسند
آیا تو مایلی باز با ماه خسته
از خانهی بیچراغ سخن بگویی؟
میگویم بروید، راحتم بگذارید
راه دریا دور است
مسافران غمگین ما خوابند
و من هم اصلا اشتباه کردم
که از خواب گل و خاطرات گهواره سخن گفتم،
به خدا ماه مقصر است
ادامه شعر
در سایهروشن ماه و میله ها
تاخن به رخسار دیو
چوب خط به خواب دیوار کشیده ام
نترس
من شریک هر شب گریه های توام
نترس
از این دفتر نانوشته نترس
خواه ناخواه ورق می خورد این واژه این کتاب
تنها از این ترکه تراش بی پرده بپرس
یک مشق را مگر
چند بار بی دلیل خط می زنند
که ما باید باز
با چشم بسته و دست شکسته
تاوان نویس تنهایی تو باشیم ؟
تا کی ؟
اکولالیا | #سیدعلی_صالحی
در برابر این همه ستارهی عریان
این همه باران بیسوال،
یا چند آسمان بلند و
چند ترانه از خواب کودکی،
تو حاضری باز آوازی از همان پسینِ پر بوسه بخوانی؟
من دلم گرفته، خوابم خراب
گهوارهام شکسته است
حالا چه وقت گفتن از پرنده، از قفس
از قفسهای دربسته است!؟
ادامه شعر
لطفا شما بیایید واسطهی من و
این چند واژهی مشکل شوید
من میگویم به احتمال قوی
باید به خواب کتاب و خانه و سکوت برگردید
اما برنمیگردند،
میگویند الا و بلا
ما از دهان ستاره و
از خواب آسمان باریدهایم
و تو شاعری
و تو باید ما را به یک ترانهی ساده دعوت کنی
ورنه آبرویت را آینه میکنیم
آینه را میشکنیم
و شکستن هم یکی از همین همراهانِ خاموشِ ماست
ما برهنه زاده میشویم
مبهم و پوشیده به خواب میآییم
بعد هم میرویم
گوشهی کتابی کهنه
کنار کلماتی که تو ندیدهای، نخواندهای، نمیدانی!
ادامه شعر
باران میآمد
مردمان در خواب خانه
از آب رفته به جوی … سخن میگفتند
همهمهی یک عده آدمی در کوچه نمیگذاشت
لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم
اصلا بگذار این ترانه
همین حوالی بوسه تمام شود!
من خستهام
میخواهم به عطر تشنهی گیسو و گریه نزدیکتر شوم،
کاری اگر نداری … برو
ورنه نزدیکتر بیا
میخواهم ببوسمت
ادامه شعر
جهان
پیرتر از آن است
که بگویم دوستت میدارم،
من این راز را به گور خواهم برد.
مهم نیست
صبحها گریه میکند کودکِ همسایه
به جای خودش،
ظهرها گریه میکند کودکِ همسایه
به جای من،
و شبها
همچنان گریه میکند کودکِ همسایه
به جای همه
ادامه شعر
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑