چشمهام
برای همه جا
در و پنجره میسازد
شاید بیایی
عاشق چشمهات باشم
از در راهم میدهی
یا از پنجره بیایم؟
کف دستهام را بر صورت پنجره
سرد میکنم
بر کلمههات چشم میکشم
بوی تنت را در ذهنم میچرخانم
که چیزی نبینم دیگر.
برای بودنت چه کنم
آقای من؟
و حالا باز برگشتهام
مرا نمیبینی
مثل سایه در اتاق راه میروم.
و میروم
که دنبال تو بگردم
ادامه شعر