می دانم کسی در این اتاق نیست،
و شهر خالی است،
و همه ی میدانهای این شهر خالی، خالی ست،
اما من کوچه های غبارآلود را دوست دارم،
و باران کوچه های غبار آلود را.
من آن ها را که شکست خورده اند
و غمگین اند
دوست دارم،
ادامه شعر
می دانم کسی در این اتاق نیست،
و شهر خالی است،
و همه ی میدانهای این شهر خالی، خالی ست،
اما من کوچه های غبارآلود را دوست دارم،
و باران کوچه های غبار آلود را.
من آن ها را که شکست خورده اند
و غمگین اند
دوست دارم،
ادامه شعر
بروم کمی سنگ بیاورم
و در اتاقم بگذارم
کمی واقعیت
میان این همه هیاهو.
اکولالیا | #گئورک_امین
مترجمه از #واهه_آرمن
هدفی نیست
من زه کمان را میکشم
و رهایش میکنم
بدون تیر.
اکولالیا | #گئورک_امین
مترجمه از #واهه_آرمن
با رودهای تو
تا دریاهایت جاری شدم،
تا اقیانوس تو
یک صحرا راه مانده
اکولالیا | #نونا_بغوسیان
مترجمه از #واهه_آرمن
زیر پلکهایم آتش هست
و در چشمهایم غبار ابدیت
به آرامی روی مرزهای نور و تاریکی قدم میزنم
من از گرگ و میش متنفرم
ادامه شعر
بر کاغذ براق قصری باشکوه نقاشی کردی.
خانه ام آنجا نبود،دَرَش را نیافتم…
بر کاغذ کاهی خانه ای گرم نقاشی کردی.
خاطره ام آن جا بود،
ادامه شعر
تاریک شده بود
برای تازه شدن
باید از خانه بیرون می زدم
مادرم گفت: مواظب باش
بیرون سگ کشی ست
اکولالیا | #گئورک_امین
برگردان #واهه_آرمن
صبح تو را در فروشگاه دیدم
هلو و زردآلو سوا میکردی
گفتی برای یک مهمان است.
تمام روز
در انتظار زنگ تلفن بودم
اکولالیا | #گئورک_امین
برگردان #واهه_آرمن
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑