این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
اکولالیا | #رسول_یونان
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
اکولالیا | #رسول_یونان
بداخلاقی عصرهایت
سوزنی است که مخصوصن نخش نمیکنم
من دوست دارم
دکمهی آخر مانتوام باز باشد
اکولالیا | #سارا_محمدی_اردهالی
معلم نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان برای شنا کردن
نیازی به آموزش ندارند
پرندگان نیز
برای پرواز
به تنهایی شنا کن
به تنهایی بال بگشا
عشق، کتابی ندارد
عاشقان بزرگ جهان
خواندن نمیدانستند
اکولالیا | #نزار_قبانی
کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑