بیدار شدم با قطعهای رؤیا در کف،
و ندانستم با آن چه کنم.
پس به دنبال قطعهای بیداری گشتم
تا آن را لباسِ قطعهرؤیا کنم،
اما قطعهرؤیا دیگر آنجا نبود.
حال قطعهای بیداری در کف دارم
و نمیدانم با آن چه کنم.
مگر آنکه دستانی دیگر بیابم
که بتوانند با آن به درونِ رؤیا درآیند.
من پرندهیی دارم سیاهرنگ
تا در شب پرواز کند.
و برای پروازِ در روز
پرندهیی دارم خالی.